تندملغتنامه دهخداتندم . [ ت َ ن َدْ دُ ] (ع مص ) پشیمان بودن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). پشیمانی نمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ). پشیمان شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : هارون پوشیده کسان گماشته بود تا هر کس زیر دار جعفر گشتی
تنادملغتنامه دهخداتنادم . [ ت َ دُ ] (ع مص ) با همدیگرهمنشینی کردن در مجلس شراب . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). تجالس بر شراب . (از اقرب الموارد). با یکدیگر ندیمی کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تندهمزنیbeatingواژههای مصوب فرهنگستانهم زدن شدید و سریع مواد تشکیلدهندۀ غذا، معمولاً با حرکات دورانی و با هدف وارد کردن هوا در آن
تندمزاجلغتنامه دهخداتندمزاج . [ ت ُ م ِ ] (ص مرکب ) تندخوی و تیزمزاج . (ناظم الاطباء). رجوع به تند و دیگر ترکیبهای آن شود.
تندمزهلغتنامه دهخداتندمزه . [ ت ُ م َ زَ / زِ ] (ص مرکب )قابض و زمخت و هر چیز که طعم آن تند و تیز باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به تند و دیگر ترکیبهای آن شود.
متندملغتنامه دهخدامتندم . [ م ُ ت َ ن َدْ دِ ] (ع ص ) پشیمان . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پشیمان و نادم و متأسف . (ناظم الاطباء). نادم . پشیمان . ندمان . ندیم ؛ فکانی سبابةالمتندم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تندم شود.
تفکنلغتنامه دهخداتفکن . [ ت َ ف َک ْ ک ُ ] (ع مص ) به شگفت آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تعجب . (اقرب الموارد). || اندیشیدن و پشیمان شدن و دریغ خوردن و اندوهگین شدن بر گذشته ، به گمان حصول آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد): بقی قومه ُ یتفکنون ،
تفکهلغتنامه دهخداتفکه . [ ت َ ف َک ْ ک ُ ] (ع مص ) شگفتی نمودن . (از تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از آنندراج ). به شگفت آمدن از چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تعجب . (از اقرب الموارد). || پشیمان بودن . (تاج المصادر بیهقی ). پشیمان شدن . (منتهی الارب
پشیمانلغتنامه دهخداپشیمان . [ پ َ ] (ص ) در پهلوی پشامان خوانده شده شاید از «پس »که سین به شین مبدل شده و از مان (منش ) ترکیب یافته باشد. (فرهنگ ایران باستان ص 73). نادم . مُتَنَدِّم .ندمان . ندیم . سادم . سدمان . منیب . تائب : رو بخ
پشیمان شدنلغتنامه دهخداپشیمان شدن . [ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نَدَم . تندم . ندامت . ندمان . نادم شدن . ندامت حاصل کردن . سَدَم . (تاج المصادر بیهقی ) : اگر پند من یک به یک نشنوی بفرجام کارت پشیمان شوی . فردوسی .پشیمان شد از کشتن موبدان
تندمزاجلغتنامه دهخداتندمزاج . [ ت ُ م ِ ] (ص مرکب ) تندخوی و تیزمزاج . (ناظم الاطباء). رجوع به تند و دیگر ترکیبهای آن شود.
تندمزهلغتنامه دهخداتندمزه . [ ت ُ م َ زَ / زِ ] (ص مرکب )قابض و زمخت و هر چیز که طعم آن تند و تیز باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به تند و دیگر ترکیبهای آن شود.
متندملغتنامه دهخدامتندم . [ م ُ ت َ ن َدْ دِ ] (ع ص ) پشیمان . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پشیمان و نادم و متأسف . (ناظم الاطباء). نادم . پشیمان . ندمان . ندیم ؛ فکانی سبابةالمتندم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تندم شود.