تندنویسیلغتنامه دهخداتندنویسی . [ ت ُن ْدْ ن ِ ] (حامص مرکب ) سریع نوشتن . عمل تندنویس . یکی از مهارتهای لازم برای اشتغال منشی گری جدید داشتن هنر تندنویسی است تا آنچه بوسیله ٔ مدیران سازمان ها بیان می شود عیناً بوسیله ٔ منشی تندنویسی شود و به قسمتهای اجرایی ابلاغ گردد. رجوع به تندنویس و تند و دیگ
تندنویسلغتنامه دهخداتندنویس . [ ت ُن ْدْ ن ِ ] (نف مرکب )که سریع نویسد. که در نوشتن سریع باشد: صورت مذاکرات مجلس بوسیله ٔ تندنویسان مجلس شورای ملی تهیه می شود. رجوع به تندنویسی و تند و دیگر ترکیبهای آن شود.
اَخْتَزَلَدیکشنری عربی به فارسیخلاصه کرد , خلاصه نويسي کرد , تندنويسي کرد , کوتاه کرد , قطع کرد , بريد
خامه رانیلغتنامه دهخداخامه رانی . [ م َ / م ِ ] (حامص مرکب ) به شتاب نویسی . (ناظم الاطباء). به عجله نویسی . تندنویسی .
تندنویسلغتنامه دهخداتندنویس . [ ت ُن ْدْ ن ِ ] (نف مرکب )که سریع نویسد. که در نوشتن سریع باشد: صورت مذاکرات مجلس بوسیله ٔ تندنویسان مجلس شورای ملی تهیه می شود. رجوع به تندنویسی و تند و دیگر ترکیبهای آن شود.
نویسیلغتنامه دهخدانویسی . [ ن ِ ] (حامص ) به معنی نوشتن به صورت مزید مؤخر در این ترکیبات مستعمل است : تندنویسی . خفیه نویسی . خوش نویسی . دعانویسی . رقعه نویسی . روزنامه نویسی . رونویسی . نامه نویسی . و دیگر ترکیباتی که ذیل نویس آمده است . رجوع به هر یک از این ترکیبات در ردیف خود شود.
سرعتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، تندی، چابکی، چستی، چالاکی، ویراژ، تک، دو، شتاب▼ آهنگ، حرکت، شدت سرعتسنج، کیلومترشمار، کیلومتر درساعت سرعت نور، سرعت صوت، ماخ، سرعت مافوق صوت عجله چیز سریع: باد، تندباد، طوفان، برق، تیر، گلوله، قرقی، اسبتازی تندنویسی، تندخوانی پرش، جهش