ترجمه مقاله

تنعم

tana''om

۱. به نعمت رسیدن.
۲. به نازونعمت پرورش یافتن.
۳. مال و ثروت پیدا کردن.
۴. [قدیمی] تفاخر؛ جلوه‌فروشی: ◻︎ آن همه ناز و تنعم که خزان می‌فرمود / عاقبت در قدم باد بهار آخر شد (حافظ: ۳۴۰).

۱. بینیازی، تمکن، تمول، توانگری، ثروتمندی، دارایی، دولتمندی، غنا، مالداری، مکنت، نعمت ≠ فقر
۲. تنآسانی، نازپروردگی
۳. رفاهزدگی، شادخواری
۴. نیکزیستن
۵. بهنعمت رسیدن، متنعم بودن ≠ فقر

ترجمه مقاله