تنمیهفرهنگ فارسی معین(تَ مِ یِ) [ ع . تنمیة ] 1 - (مص م .) نمو دادن . 2 - افروختن آتش . 3 - (اِمص .) رشد، نمو.
تنمیةلغتنامه دهخداتنمیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) گوالیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).افزایش و بالیدگی . (غیاث اللغات ). || افزون کردن . (آنندراج ). تنمیه ٔ مال و جز آن ؛ افزایش آن .(از اقرب الموارد). || برداشتن حدیث و خبر بکسی و نسبت کردن آن بکسی . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الا
تنمیلغتنامه دهخداتنمی . [ ت َ ن َم ْ می ] (ع مص ) رفتن باز از جایی به جایی و بلند شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بلند گردیدن چیزی از جای خود به جایی دیگر، و در صحاح و قول اعشی : لایتنمی لها فی القیظ یهبطها، قال ابوسعید: لایعتمد علیها. (از اقرب الموارد).
ازدیادلغتنامه دهخداازدیاد. [ اِ ] (ع مص ) افزون کردن . (تاج المصادر بیهقی ). زیاده کردن . فزایش . افزایش . افزودن . فزودن . || افزون شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ). زیاده شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). - ازدیاد ترشح ؛ افزونی ترابیدن . - <sp
تنمیةلغتنامه دهخداتنمیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) گوالیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).افزایش و بالیدگی . (غیاث اللغات ). || افزون کردن . (آنندراج ). تنمیه ٔ مال و جز آن ؛ افزایش آن .(از اقرب الموارد). || برداشتن حدیث و خبر بکسی و نسبت کردن آن بکسی . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الا
نفس نباتیلغتنامه دهخدانفس نباتی . [ ن َ س ِ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روحی که در نبات یعنی سبزه و درختان می باشد. (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). قوتی که جسم بدان از طول و عرض و عمق بزرگ شود. (یادداشت مؤلف ). حکماگویند: نفس نباتی عبارت است از کمال اول برای جسم طبیعی آلی از جهت آنکه مبداء تغذیه
روح طبیعیلغتنامه دهخداروح طبیعی . [ ح ِ طَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روح طبعی . بعقیده ٔ قدما قوتی که در جگر جای دارد. صاحب غیاث اللغات آرد: آنچه از روح به جگر رسد او را کیفیتی دیگر حاصل شود و قوت طبعی بدو قایم بود، و از اوتغذیه و تنمیه و تولید حاصل گردد. (غیاث اللغات و آنندراج از کفایه ). روح حیو