تنکیرلغتنامه دهخداتنکیر. [ ت َ ] (ع مص ) از حال بگردانیدن . (زوزنی ). دیگرگون کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).از حال نیک گردانیدن بسوی حال بد. (آنندراج ). || ناشناسا گردانیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (دهار) (آنندراج ). ناشناس ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاط
تنکیرفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) نکره ساختن اسم.۲. [قدیمی] مجهول و ناشناس کردن؛ به حالت مجهول و ناشناس در آوردن.
تنقرلغتنامه دهخداتنقر. [ ت َ ن َق ْ ق ُ ] (ع مص ) بازکاویدن از چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نفرین کردن بر اهل و مال ، یقول : اراحنی اﷲ منکم و ذهب اﷲ بمالکم . (از اقرب الموارد).
تنقیرلغتنامه دهخداتنقیر. [ ت َ ] (ع اِ) بانگی شبیه به صفیر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
تنقیرلغتنامه دهخداتنقیر. [ ت َ ] (ع مص ) واپژوهیدن . (زوزنی ). بحث واپژوهیدن . کاویدن . (مجمل اللغةاز یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بازکاویدن از چیزی ، یقال : نقره و عنه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کاویدن چیزی . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) : ... همان ندامت بیند که آن
تنکرلغتنامه دهخداتنکر. [ ت َ ن َک ْ ک ُ ] (ع مص ) از حال بگردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). دیگرگون شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : حاسدان رای خداوند درباب من بگردانیده اند و آثارتنکر و تغیّر می بینم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 426<
تنکردیکشنری عربی به فارسیتغيير قيافه دادن , جامه مبدل پوشيدن , نهان داشتن , پنهان کردن , لباس مبدل , تغيير قيافه , بالماسکه , رقص بانقاب هاي مضحک وناشناس , به لباس مبدل در امدن , قيافه ظاهري بخود دادن
تنکیرهلغتنامه دهخداتنکیره . [ ت َ رَ / رِ ] (اِ) دیگ و دیگ مسین . (ناظم الاطباء). رجوع به تنکره شود.
تنوین تنکیرلغتنامه دهخداتنوین تنکیر. [ ت َن ْ، ن ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تنوینی است که به آخر بعض کلمات مبنی درآید تا میان حالت معرفه و نکره بودن آنها را معلوم دارد، چنانکه در کلمات «صه » و «مه » که اگر بدون تنوین باشد معرفه و اگر با تنوین باشد مثل «صه » و «مه » نکره اند. و در واقع تنوینی ا
اریقاق ابکجیلغتنامه دهخدااریقاق ابکجی . [ ] (اِخ ) بنت تنکیر کورکان مادر اجای . رجوع بحبیب السیر جزو 1 از ج 3 ص 35 شود.
منکرلغتنامه دهخدامنکر. [ م ُ ن َک ْ ک َ ] (ع ص ) خلاف معروف . (المنجد) (مهذب الأسماء). غیرمعین و غیرمحقق . (ناظم الاطباء). رجوع به تنکیر شود.
اجایلغتنامه دهخدااجای . [ ] (اِخ ) ابن هلاکو، اولین از سلسله ٔ ایلخانیان ایران . مادر او اربقاق ابکجی دختر تنکیر گورکان . رجوع به حبط ج 2 ص 34 شود.
عمرویهلغتنامه دهخداعمرویه . [ ع َ رَ وَ هَِ ] (اِخ ) از اعلام مردان ،و علم مرکب است . و چون جزء دوم آن اعجمی و مشابه اصوات است ، لذا مبنی بر کسر میباشد. و در حالت تنکیر تنوین می پذیرد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
حرف نکرهلغتنامه دهخداحرف نکره . [ ح َ ف ِ ن َ ک ِ / ک َ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اداة تنکیر. شمس قیس گوید: و آن یائی است ملینه که در اواخر اسماء نکره باشد، چنانکه اسبی خریدم و غلامی فروختم . (المعجم فی معاییر اشعارالعجم
تنکیرهلغتنامه دهخداتنکیره . [ ت َ رَ / رِ ] (اِ) دیگ و دیگ مسین . (ناظم الاطباء). رجوع به تنکره شود.
تنوین تنکیرلغتنامه دهخداتنوین تنکیر. [ ت َن ْ، ن ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تنوینی است که به آخر بعض کلمات مبنی درآید تا میان حالت معرفه و نکره بودن آنها را معلوم دارد، چنانکه در کلمات «صه » و «مه » که اگر بدون تنوین باشد معرفه و اگر با تنوین باشد مثل «صه » و «مه » نکره اند. و در واقع تنوینی ا