تنگسالیلغتنامه دهخداتنگسالی . [ ت َ ] (حامص مرکب ) خشکسالی . قحط. کمیابی و گرانی ارزاق . (فرهنگ فارسی معین ). تنگی و کمیابی و قحط و قحطی . (ناظم الاطباء). رجوع به تنگسال و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.
تنگساللغتنامه دهخداتنگسال . [ ت َ ] (اِ مرکب ) سال قحط و امساک باران . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). سال قحط و کمیاب . (ناظم الاطباء). جدب . مقابل فراخ سال . سالی که حاصل کشت کم آمده باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : وگر نامدی داشتندی به فال که ناچار برخاستی تنگسال
تناسللغتنامه دهخداتناسل . [ ت َ س ُ] (ع مص ) زه و زاد پدید آمدن . (زوزنی ). از یکدیگر زادن . (منتهی الارب ) (از دهار) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از هم زائیدن . (غیاث اللغات ) : هرکه خدمت ... کسی را کند که قدر آن نداند همچنان آن کس است که بصورت گرمابه ب
تنسگللغتنامه دهخداتنسگل . [ ت َ ن َ گ ُ] (اِ) میوه ایست شبیه به گوجه و رسیده ٔ آن سرخ رنگ باشد و آنرا آلوقیسی گویند. قسمی میوه که از پیوند زردآلو و گوجه بعمل آید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).