بالگروهheli team, helicopter teamواژههای مصوب فرهنگستانگروهی متشکل از نیروهای مجهز به تجهیزات رزمی که با استفاده از بالگرد ترابری میشوند
گروه رویارویی با پیشامدهای رایانهایcomputer incident response team, cyber incident response teamواژههای مصوب فرهنگستانگروهی متشکل از تحلیلگران امنیت رایانه که بهمنظور مهار و ریشهکنی و بازیابی آسیبهای ناشی از پیشامدهای امنیت رایانه گردهم آمده باشند اختـ . گروه روپر CIRT متـ . گروه رویارویی با پیشامدهای امنیت رایانهای computer security incident response team, CSIRT مرکز رویارویی با پیشامدهای رایانهای
دویستمتر تیمیteam sprintواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه/ پیست که در آن تیمهای سهنفره، دوبهدو، سه دور مسیر راهه/پیست را طی میکنند؛ برنده تیمی است که در مدت زمان کمتری کار را خاتمه میدهد
تعقیبی تیمیteam pursuitواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه/ پیست با قواعد مسابقة تعقیبی که در آن دو تیم سه یا چهار نفره با هم رقابت میکنند
گروه بازبینی باندchecker teamواژههای مصوب فرهنگستانگروه مسئول نگهداری علائم باند یا خزشراه یا پیشگاه
آسم (تنگی نفس)گویش اصفهانی تکیه ای: âsm طاری: âsm طامه ای: âsm طرقی: tangenefas کشه ای: âsm نطنزی: âsm / tangenefas
آسم (تنگی نفس)گویش خلخالاَسکِستانی: nafas tangi دِروی: nafas tangi شالی: nafas tangi کَجَلی: nafas tangi کَرینی: tanga nafasi کُلوری: nafas tangi گیلَوانی: nafas tangi لِردی: nafas tangi
آسم (تنگی نفس)گویش کرمانشاهکلهری: tengasa گورانی: tengasa سنجابی: tengasa کولیایی: tengasa زنگنهای: tengasa جلالوندی: tengasa زولهای: tengasa کاکاوندی: tengasa هوزمانوندی: tengasa
تنگیلغتنامه دهخداتنگی . [ ت َ ] (حامص ) کم عرضی . کم پهنایی . مقابل گشادی و فراخی . (فرهنگ فارسی معین ). کم پهنایی و کم عرضی . (ناظم الاطباء). ضیق . مضیقه . تنگنا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : در آن بیشه بد جای نخجیرگاه به پیش اندر آمد یکی تنگ راه ز تنگی چو
تنگیفرهنگ فارسی عمید۱. کوچکتر از اندازۀ مورد نظر بودن: تنگی لباس.۲. باریکی و کمپهنا بودن.۳. کم بودن فضا یا گنجایش.۴. [مجاز] دشواری.۵. [مجاز] کمیابی.۶. [مجاز] کم بودن زمان.۷. [قدیمی] نزدیکی.⟨ تنگی نفس: (پزشکی) درد سینه که انسان بهسختی نفس بکشد؛ ضیقالنفس.
دست تنگیلغتنامه دهخدادست تنگی . [ دَ ت َ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت دست تنگ . عسرت . اعسار. ضیق معاش . تنگدستی . درویشی . فقر و مسکنت . سختی معیشت : نقل است که در مرض موت بودی و یکی درآمد و از دست تنگی روزگار شکایت کرد، پیراهن بدو داد. (تذکرة الاولیاء عطار). از دهر مخالف به
دستنگیلغتنامه دهخدادستنگی . [ دَ ت َ ] (حامص مرکب ) مخفف دست تنگی در تداول . (از ناظم الاطباء). رجوع به دست تنگی شود.
دلتنگیلغتنامه دهخدادلتنگی . [ دِ ت َ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت دلتنگ . تنگدلی . ملالت . پریشانی . اضطراب . (ناظم الاطباء). ضجرت . (از دهار). ضیق . غلق . ضیق صدر. وحشت . (تاریخ بیهقی ). غمگینی . گرفتگی دل از اندوه : بتان پاسخش را بیاراستندبه دلتنگی از جای برخاست
دهان تنگیلغتنامه دهخدادهان تنگی . [ دَ ت َ ] (حامص مرکب ) صفت دهان تنگ . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دهان تنگ شود.