توارثلغتنامه دهخداتوارث . [ ت َ رُ ] (ع مص ) از یکدیگر میراث گرفتن . (زوزنی ) (از آنندراج ). همدیگر وراثت جستن ، یقال : توارثوا کابراً عن کابر. (منتهی الارب ). میراث بردن بعضی از بعضی . (از اقرب الموارد). || کلیه ٔمشخصات جسمانی و ضمیری که از آباء و اجداد و پدر و مادر به فرزند منتقل می شود و مح
تواردلغتنامه دهخداتوارد.[ ت َ رُ ] (ع مص ) با هم به آب درآمدن . (زوزنی ) (از اقرب الموارد). || حاضر شدن در مکان یکی بعد دیگری . (از اقرب الموارد). با هم به یک جا فرودآمدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || به اصطلاح شعرا، واقع شدن مصراع یا بیت از طبع دو شاعر بی اطلاع یکدیگر. (غیاث اللغات ) (آنندر
تواردفرهنگ فارسی عمید١. (ادبی) سرودن اشعاری که از حیث لفظ و معنی مانند هم باشد بهوسیلۀ دو شاعر بیخبر از یکدیگر، بهطوریکه گمان برود یکی از آن دو تن این شعر را از دیگری نقل کرده است؛ موارده.٢. [قدیمی] پیاپی وارد شدن.٣. [قدیمی] در یک وقت وارد شدن.٤. [قدیمی] با هم در یک جا فرود آمدن.
تواردفرهنگ فارسی معین(تَ رُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - پیاپی وارد شدن . 2 - مانند بودن شعر دو شاعر هم در لفظ هم در معنا، بدون اطلاع داشتن هیچ - کدام از یکدیگر.
وراثةدیکشنری عربی به فارسیانتقال موروثي , رسيدن خصوصيات جسمي وروحي بارث , تمايل برگشت باصل , توارث , وراثت
سرشتارconstitutionواژههای مصوب فرهنگستانساخت بنیادیِ جسمانی و روانشناختی یک فرد که بخشی از آن حاصل توارث و بخشی دیگر از آن نتیجۀ تجربیات زندگی و عوامل محیطی است
فراپیوستگیlinkage disequilibrium, LD 2, gametic phase disequilibrium, allelic association, gametic disequilibriumواژههای مصوب فرهنگستانتوارث توأم چند جایگاه ژنی مجزا ولی بههمپیوسته که همراهی آنها از نظر آماری بسیار بیشتر از میزان مورد انتظار است متـ . نامتعادلی پیوستگیزاد
مندللغتنامه دهخدامندل . [ م ِ دِ ] (اِخ ) گرِگور یوهان . راهب و گیاه شناس اتریشی (1822-1884م .) که آزمایشهای فراوان و بسیار دقیقی بر روی گیاهان دورگه انجام داد و کیفیت توارث را میان گیاهان تحقیق کرد و به کشف قانون توارث موفق
متوارثلغتنامه دهخدامتوارث . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) همدیگر راوراثت جوینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دارای وراثت و صاحب ارث . (ناظم الاطباء).