تواریلغتنامه دهخداتواری .[ ت َ ] (ع مص ) پنهان شدن . (زوزنی ). پوشیده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). استتار.اختفاء. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پنهان شدن و پوشیدگی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : و پسرزاده ای را ازآن نزار که از جمله ٔ ائمه ٔ ایشان ب
طواریلغتنامه دهخداطواری . [ طَ ] (ع اِ) ج ِ طارئة، بمعنی داهیة، حادثه ، مصیبت .- طواری شهادت ؛ اصناف و الوان آن . رجوع به شرایع کتاب الشهادات شود.
طاهریلغتنامه دهخداطاهری . [ هَِ ] (اِخ ) ابوعمرو احمدبن حسن طاهری نیشابوری . نام او اسعد فرخان است . وی از عبداﷲبن احمدبن حنبل و ابوشعیب حرانی روایت کرده ، از خاندان طاهر ذوالیمینین بوده است . (انساب سمعانی ورق ِ 364 «الف »).
تواریخلغتنامه دهخداتواریخ . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تاریخ . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : و تواریخ متقدمان به ذکر آن ناطق . (کلیله و دمنه ). و ذکر بأس و سیاست او در صدور تواریخ مثبت . (کلیله و دمنه ). وبه تواریخ و اسمار التفاتی بودی . (کلیله و دمنه ).- <s
تواریخیانلغتنامه دهخداتواریخیان . [ ت َ ] (اِ مرکب ) ترکیب شاذ و برخلاف قاعده از «تواریخ » ج ِ تاریخ + «َی » علامت نسبت + «َان » علامت جمع فارسی . تاریخ نویسان و تاریخ دانان : و از علماء و تواریخیان فرس و عرب که محل اعتماد بوده اند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 8). در
اصحاب تواریخلغتنامه دهخدااصحاب تواریخ . [ اَ ب ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مورخان .تاریخنویسان . علمای تاریخ . ارباب سیر: و هرکسی از اصحاب تواریخ در آن خوضی نموده اند. (کلیله و دمنه ).
جدول تواریخلغتنامه دهخداجدول تواریخ . [ ج َدْ وَ ل ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جدولی که در آن فاصله ٔ تاریخها را ازروی روزهای آن بیان میدارند وشکل آن بکردار منبراست واختلاف تاریخهای رومی و قبطی و هجری و جلالی و غیره را نشان میدهد. رجوع به التفهیم بیرونی ص 239 ب
hereditiesدیکشنری انگلیسی به فارسیارثی، وراثت، انتقال موروثی، تمایل برگشت باصل، تواری، رسیدن خصوصیات جسمی و روحی باری
تواریخ ایاملغتنامه دهخداتواریخ ایام . [ ت َ خ ِ اَی ْ یا ] (اِخ ) اسم دو کتاب تاریخی عهد عتیق است که به اول و دوم تواریخ ایام مسمی می باشد. نگارنده ٔ آنها معین نیست اگرچه اکثری بر آنند که عزرا، آنها را در 457 ق .م . تصنیف نمود و این رای بتوسط سوءالات و مباحثات دقیق
تواریخلغتنامه دهخداتواریخ . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تاریخ . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : و تواریخ متقدمان به ذکر آن ناطق . (کلیله و دمنه ). و ذکر بأس و سیاست او در صدور تواریخ مثبت . (کلیله و دمنه ). وبه تواریخ و اسمار التفاتی بودی . (کلیله و دمنه ).- <s
تواریخیانلغتنامه دهخداتواریخیان . [ ت َ ] (اِ مرکب ) ترکیب شاذ و برخلاف قاعده از «تواریخ » ج ِ تاریخ + «َی » علامت نسبت + «َان » علامت جمع فارسی . تاریخ نویسان و تاریخ دانان : و از علماء و تواریخیان فرس و عرب که محل اعتماد بوده اند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 8). در
متواریلغتنامه دهخدامتواری . [ م ُ ت َ / م ُ ] (ع ص ) تازی است یعنی نهان گشته . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 526). پنهان گشته . (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). پنهان گشته ، و عرب نیز همین گوید. (صحاح الفرس چ طاعتی ). پنهان شده باشد
متواریلغتنامه دهخدامتواری . [ م ُ ت َ را ] (ع اِ) نهانگاه و محل اختفا : چون ذونواس بازگشت به یمن این دو کس به نجران آمد و این مردمان که مانده بودند از متواری بیرون آورده و گفت شماکلیسیا آبادان کنید. (تاریخ طبری ، ترجمه ٔ بلعمی ).
استواریلغتنامه دهخدااستواری . [ اُ ت ُ ] (حامص ) محکمی . قرصی . حصانت . رزانت . اِحکام . متانت . (مجمل اللغة)(زمخشری ). استحکام . محکم کاری . دناج . رصافة. رصانت . طباخ . (منتهی الارب ) : و او را [ کابل را ] حصاریست محکم و معروف به استواری . (حدود العالم ). به استواری
نااستواریلغتنامه دهخدانااستواری . [ اُ ت ُ ] (حامص مرکب ) خیانت . (دهّار). || بی اعتباری . سستی . محکم نبودن : نااستواری رأی . نااستواری گره .
استواریفرهنگ فارسی عمید۱. محکمی؛ استحکام.۲. محکمکاری.۳. (نظامی) درجۀ استوار داشتن. = استوار۴. [قدیمی] استقامت؛ ثبات؛ پایداری.۵. [قدیمی] اطمینان.