توازنلغتنامه دهخداتوازن . [ ت َ زُ ] (ع مص ) به همسنگ آمدن . (زوزنی ). هم سنگ شدن . (دهار). برابر و هم سنگ شدن دو چیز. (آنندراج ). هموزن شدن و همدیگر سنجیده گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هم سنگی . معادله . سنجیدن . سنجش . بهم سنجیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
توازنbalance 2واژههای مصوب فرهنگستاندرجۀ تطبیق الکتریکی میان دو طرف هر زوجسیم بافه یا میان مدار دوسیمه و شبکۀ تطبیقدهی در مجموعۀ پایاندهی چهارسیمه
پَسار توازنtrim dragواژههای مصوب فرهنگستانافزایش پایدار پَسار القایی، در پی جابهجایی سطوح، برای غلبه بر نیروی روبهپایین دُم افقی و پَسار القایی آن و مؤلفۀ موازی با فروشار بر روی آن
پیچۀ توازنbalance coilواژههای مصوب فرهنگستانسیملولهای با هستۀ آهنی و پیچهای قابلتنظیم برای تبدیل مدار دوسیمی به مدار سهسیمی
آبِ توازنballast waterواژههای مصوب فرهنگستانآبی که در مخازن کشتیها پس از تخلیۀ بار آنها برای حفظ تعادل بارگیری میشود و معمولاً پسابی روغنی است که نیاز به تصفیه دارد
تنتوازنBodybalance, Bodyflowواژههای مصوب فرهنگستانطراحی ویژهای از فعالیتهای ورزشی همراه با موسیقی و برگرفته از یوگا و تایچی و پیلاتس که در آن فرد ازطریق مجموعهای از حرکات کششی به هماهنگی و انعطافپذیری بدنی و آرامش دست مییابد
توازنبخشbalancerواژههای مصوب فرهنگستانکشوری بانفوذ یا قدرتمند که در یک وضعیت نامتعادل برای برقراری موازنۀ قدرت به سود کشور یا ائتلاف ضعیفتر وارد عمل میشود
توازنبخشیbalancing 1واژههای مصوب فرهنگستاناقدام یک دولت موردتهدید برای ائتلاف با دیگر دولتهای موردتهدید درجهت ایجاد موازنه در برابر دولت تهدیدکننده و مقابله با آن متـ . توازنبخشی سخت hard balancing
پَسار توازنtrim dragواژههای مصوب فرهنگستانافزایش پایدار پَسار القایی، در پی جابهجایی سطوح، برای غلبه بر نیروی روبهپایین دُم افقی و پَسار القایی آن و مؤلفۀ موازی با فروشار بر روی آن
پیچۀ توازنbalance coilواژههای مصوب فرهنگستانسیملولهای با هستۀ آهنی و پیچهای قابلتنظیم برای تبدیل مدار دوسیمی به مدار سهسیمی
آبِ توازنballast waterواژههای مصوب فرهنگستانآبی که در مخازن کشتیها پس از تخلیۀ بار آنها برای حفظ تعادل بارگیری میشود و معمولاً پسابی روغنی است که نیاز به تصفیه دارد
بازبینی عمودی افزونگیvertical redundancy check, VRCواژههای مصوب فرهنگستانبازبینی توازن (parity) زوج یا توازن فرد که با استفاده از بیتِ توازن در دادههای کدگذاریشده بهوسیلۀ کدِ اَسکی (ASCII) انجام میشود
توازن آبدوستی- چربیدوستیhydrophile lipophile balanceواژههای مصوب فرهنگستانتمایل نسبی همزمان یک نامیزهگر (emulsifier) به دو فاز یک سامانۀ نامیزه
توازنبخشbalancerواژههای مصوب فرهنگستانکشوری بانفوذ یا قدرتمند که در یک وضعیت نامتعادل برای برقراری موازنۀ قدرت به سود کشور یا ائتلاف ضعیفتر وارد عمل میشود
متوازنلغتنامه دهخدامتوازن . [ م ُ ت َ زِ ] (ع ص )هم وزن و هم سنگ . (ناظم الاطباء). آنچه که هم وزن و معادل دیگری باشد. هم وزن . هم سنگ . (فرهنگ فارسی معین ).- سجع متوازن ؛ سجعی باشد که درآن موازنه ملحوظ شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). چنان است که کلمات فقط در وزن یک
نامتوازنلغتنامه دهخدانامتوازن . [ م ُ ت َ زِ ] (ص مرکب ) ناهموزن . ناهم سنگ . مقابل متوازن . رجوع به متوازن شود.
خط انتقال متوازنbalanced transmission lineواژههای مصوب فرهنگستانخط انتقالی که در آن هریک از رساناها نسبت به زمین پاگیریها/ امپدانسهای (impedances) یکسان دارد