تواضعلغتنامه دهخداتواضع. [ ت َ ض ُ ] (ع مص ) وضیع شدن . (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). فروتنی نمودن . (زوزنی ) (غیاث اللغات ). فروتنی کردن . (منتهی الارب ) (دهار) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نرم گردنی و خواری نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خود را فرونهادن . (غیاث اللغات ). فروتنی .
تواضعدیکشنری فارسی به انگلیسیcommon courtesy, humbleness, humility, modesty, respectabilities, reverence, self-effacement
توادعلغتنامه دهخداتوادع . [ ت َ دُ ] (ع مص ) با هم آشتی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تصالح . (زوزنی ). با هم آشتی کردن و میثاق بستن که با یکدیگر جنگ نکنند. (ازاقرب الموارد). || بدرود کردن بعض قوم ازبعض دیگر. (از اقرب الموارد). رجوع به تودیع شود.
زمین تواضعلغتنامه دهخدازمین تواضع. [ زَ ت َ ض ُ ] (ص مرکب ) در دو شاهد زیر از سوزنی ظاهراً کنایه از تواضعی سنگین و پروقار است : زمین تواضع، صدریست آسمان همت چو این به حلم و وقار و چو آن به جاه و خطر. سوزنی .صدر زمین تواضع و خورشید طلعتی
تواضع کردنلغتنامه دهخداتواضع کردن . [ ت َ ض ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فروتنی کردن . تواضع نمودن . خلاف تکبر کردن : خوی مهان بگیر و تواضع کن آنرا که او به دانش والا شد. ناصرخسرو.در خلق تواضع نکند بدگهری راهرچند که بسیار بود گوهر کانیش .<b
تواضع نمودنلغتنامه دهخداتواضع نمودن . [ ت َ ض ُ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تواضع کردن . فروتنی نمودن : طاهر نزدیک وی [حضرت رضا] آمد سخت پوشیده و خدمت کرد و بسیار تواضع نمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <span c
تواضعگریلغتنامه دهخداتواضعگری . [ ت َ ض ُ گ َ ] (حامص مرکب ) فروتنی و خضوع . (ناظم الاطباء). فروتنی کردن . (آنندراج ).
زمین تواضعلغتنامه دهخدازمین تواضع. [ زَ ت َ ض ُ ] (ص مرکب ) در دو شاهد زیر از سوزنی ظاهراً کنایه از تواضعی سنگین و پروقار است : زمین تواضع، صدریست آسمان همت چو این به حلم و وقار و چو آن به جاه و خطر. سوزنی .صدر زمین تواضع و خورشید طلعتی
تواضع کردنلغتنامه دهخداتواضع کردن . [ ت َ ض ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فروتنی کردن . تواضع نمودن . خلاف تکبر کردن : خوی مهان بگیر و تواضع کن آنرا که او به دانش والا شد. ناصرخسرو.در خلق تواضع نکند بدگهری راهرچند که بسیار بود گوهر کانیش .<b
تواضع نمودنلغتنامه دهخداتواضع نمودن . [ ت َ ض ُ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تواضع کردن . فروتنی نمودن : طاهر نزدیک وی [حضرت رضا] آمد سخت پوشیده و خدمت کرد و بسیار تواضع نمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <span c
تواضع کردنلغتنامه دهخداتواضع کردن . [ ت َ ض ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فروتنی کردن . تواضع نمودن . خلاف تکبر کردن : خوی مهان بگیر و تواضع کن آنرا که او به دانش والا شد. ناصرخسرو.در خلق تواضع نکند بدگهری راهرچند که بسیار بود گوهر کانیش .<b
تواضع نمودنلغتنامه دهخداتواضع نمودن . [ ت َ ض ُ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تواضع کردن . فروتنی نمودن : طاهر نزدیک وی [حضرت رضا] آمد سخت پوشیده و خدمت کرد و بسیار تواضع نمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <span c
تواضعگریلغتنامه دهخداتواضعگری . [ ت َ ض ُ گ َ ] (حامص مرکب ) فروتنی و خضوع . (ناظم الاطباء). فروتنی کردن . (آنندراج ).
زمین تواضعلغتنامه دهخدازمین تواضع. [ زَ ت َ ض ُ ] (ص مرکب ) در دو شاهد زیر از سوزنی ظاهراً کنایه از تواضعی سنگین و پروقار است : زمین تواضع، صدریست آسمان همت چو این به حلم و وقار و چو آن به جاه و خطر. سوزنی .صدر زمین تواضع و خورشید طلعتی
متواضعلغتنامه دهخدامتواضع. [ م ُ ت َ ض ِ ] (ع ص ) فروتن . (زمخشری ) (مهذب الاسماء). فروتنی کننده ونرم گردنی و زاری نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فروتنی کننده و نرمی کننده و خواری نماینده . فرمان بردار و فروتن و با خضوع و احترام کننده و باادب و ملایم . (ناظم الاطباء)
نامتواضعلغتنامه دهخدانامتواضع. [ م ُ ت َ ض ِ ] (ص مرکب ) سرکش . مغرور. متکبر. مقابل متواضع، به معنی فروتن و خاضع.
متواضعدیکشنری عربی به فارسیزبون , فروتن , متواضع , محقر , پست , بدون ارتفاع , پست کردن , فروتني کردن , شکسته نفسي کردن