توافقلغتنامه دهخداتوافق . [ ت َ ف ُ ] (ع مص ) تواطؤ. اتفاق . (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). هم پشت شدن . (دهار). با هم یکجاشدن و موافق بودن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). با هم یکی شدن و هم پشتی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).تقارب و تظاهر. (از اقرب الموارد). سازواری . هم پشتی . یگان
توافقدیکشنری فارسی به عربیاتفاقية , استمرار , التصاق , التقاء , تکيف , فحم , فرقة , مساومة , مستوطنة , موافقة
توافق داشتنلغتنامه دهخداتوافق داشتن . [ ت َ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) سازواری داشتن دررای . یگانگی داشتن در فکر. همفکری داشتن . هم رای بودن در امری . رجوع به توافق و دیگر ترکیبهای آن شود.
توافق کردنلغتنامه دهخداتوافق کردن . [ ت َ ف ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) موافقت کردن . سازواری کردن . اتفاق کردن در رای . موافق شدن .
توافقپذیریagreeablenessواژههای مصوب فرهنگستانتمایل به عمل همیارانه و عاری از خودپسندی که یکی از ابعاد «الگوی پنج بُعد کلانِ شخصیت» است
توافق درمانیtherapeutic allianceواژههای مصوب فرهنگستانهمکاری بین مُراجع و درمانگر برای نیل به اهداف توافقشده
توافقپذیریagreeablenessواژههای مصوب فرهنگستانتمایل به عمل همیارانه و عاری از خودپسندی که یکی از ابعاد «الگوی پنج بُعد کلانِ شخصیت» است
توافق داشتنلغتنامه دهخداتوافق داشتن . [ ت َ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) سازواری داشتن دررای . یگانگی داشتن در فکر. همفکری داشتن . هم رای بودن در امری . رجوع به توافق و دیگر ترکیبهای آن شود.
توافق کردنلغتنامه دهخداتوافق کردن . [ ت َ ف ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) موافقت کردن . سازواری کردن . اتفاق کردن در رای . موافق شدن .
توافقپذیریagreeablenessواژههای مصوب فرهنگستانتمایل به عمل همیارانه و عاری از خودپسندی که یکی از ابعاد «الگوی پنج بُعد کلانِ شخصیت» است
متوافقلغتنامه دهخدامتوافق . [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) با هم یکی شونده و هم پشتی کننده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || موافق و متحد. (ناظم الاطباء). || به اصطلاح حساب دو عدد متوافق هر دو عددی که دارای یک وفق باشند یعنی عددی که هر دو را عاد کند مانند عدد 6</