توتولغتنامه دهخداتوتو. (اِ) مرغ . مرغ خانگی و خروس در زبان اطفال . || کلمه ایست که مرغان را بدان خوانند برای دانه خوردن و جز آن . تی تی . آوازی که بدان مرغ رابه دانه چیدن خوانند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
توتولغتنامه دهخداتوتو. (ص مرکب ، ق مرکب ) چیزهائی که بر روی یکدیگر واقع شده و همدیگررا احاطه نماید، مانند پرده های پیاز. (ناظم الاطباء). پرده پرده . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : لختی گهر سرخ در آن حقه نهاده توتو سلب زرد بر آن روی فتاده .منو
توتوفرهنگ فارسی عمیدجانور ریز سختپوست شبیه دانۀ خاکشیر که در آبهای شیرین بهخصوص آبهای ساکن، مانندِ آب حوض و آبانبار پیدا میشود؛ خاکشیر.
توطولغتنامه دهخداتوطؤ. [ ت َ وَطْ طُءْ ] (ع مص ) به پای سپردن . (زوزنی ). سپردن زیر پا. || سازواری و موافقت نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
طوتولغتنامه دهخداطوتو. [ طُ / طَ ] (ترکی ، اِ) در ترکی بمعنی آنست که کسی بخانه ٔ حاکم برای مال گذاری و غیره ،پسر و غیره را بگذارد و آن را یوغمال نیز گویند و در هندی به فتح اول خوانند بواو مجهول . (بهار عجم ).
تُوْتُوْگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی پیچ پیچ ، پیچ خوردن ، تاب خوردن ، گیج زدن ، گیج خوردن ، سرگردانی ، تعادل نداشتن در هنگام حرکت و راه رفتن
توتو کردنلغتنامه دهخداتوتو کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دجدجه .مرغ خانگی را خواندن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
توتورقانلغتنامه دهخداتوتورقان . (اِخ ) دهی از دهستان قشلاقات افشار است که در بخش قیدار شهرستان زنجان واقع است و 497 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
توتونلغتنامه دهخداتوتون . (ترکی ، اِ)تتن . دود. دخان . گیاهی است از نوع تنباکو که از آن سیگار کنند و نیز گیاهی که در چپق و پیپ کشند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). توتون گیاهی است از تیره ٔ بادنجانیان دارای گلهای سفید یا زرد که کپسول آن از درازی باز می شود و برگهای پهن دارد. اقسام مختلف آن بنام تو
توتونلغتنامه دهخداتوتون . [ ت ُ تُن ْ ] (اِخ ) نیاکان قدیم آلمانیهای کنونی .رجوع به تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2460 و توتن شود.
توتونفرهنگ فارسی عمیدگیاهی بومی امریکا و حاوی مادهای سمّی به نام نیکوتین، با برگهای پهن و درشت و گلهای سفید، سرخ، زرد، یا سبزرنگ که بلندی ساقهاش تا یک متر میرسد. برگهای آن را پس از خشک کردن به اقسام مختلف، مانندِ توتون سیگار، توتون چپق، و توتون قلیان (تنباکو) عمل میآورند و در تدخین به کار میبرند.
دج دجلغتنامه دهخدادج دج . [ دَ دَ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان دجاجه را خوانند. (از منتهی الارب ). توتو.
دجدجةلغتنامه دهخدادجدجة. [ دَ دَ ج َ ] (ع مص ) مرغ خانگی را خواندن . (زوزنی ). توتو کردن . خواندن دجاجه را به لفظ دج َدج َ. (منتهی الارب ). || تاریک شدن شب . (منتهی الارب ).
شثرةلغتنامه دهخداشثرة. [ ش َ ث ِ رَ ] (ع ص ) نیزه ای که پاره هایش بپرد. (منتهی الارب ). صاحب آنندراج از منتهی الارب چنین نقل کرده است : نیزه که پاره هایش وقت شکستن بپرد. (آنندراج ). متشظیة. (قاموس ).- قناة شثرة ؛ به معنی نیزه ٔ توتو برخاسته شده وقت شکستن است . (شرح
توتو کردنلغتنامه دهخداتوتو کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دجدجه .مرغ خانگی را خواندن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
توتورقانلغتنامه دهخداتوتورقان . (اِخ ) دهی از دهستان قشلاقات افشار است که در بخش قیدار شهرستان زنجان واقع است و 497 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
توتونلغتنامه دهخداتوتون . (ترکی ، اِ)تتن . دود. دخان . گیاهی است از نوع تنباکو که از آن سیگار کنند و نیز گیاهی که در چپق و پیپ کشند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). توتون گیاهی است از تیره ٔ بادنجانیان دارای گلهای سفید یا زرد که کپسول آن از درازی باز می شود و برگهای پهن دارد. اقسام مختلف آن بنام تو
توتونلغتنامه دهخداتوتون . [ ت ُ تُن ْ ] (اِخ ) نیاکان قدیم آلمانیهای کنونی .رجوع به تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2460 و توتن شود.
توتون سیزلغتنامه دهخداتوتون سیز. (اِخ ) دهی از دهستان گورائیم است که در بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع است و 486 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).