توتکیلغتنامه دهخداتوتکی . [ تو ت َ ] (اِ) درمی بوده است از پیش چون کژکی و فنجی .(لغت فرس اسدی چ اقبال ص 527). یک قسم درمی که در قدیم رایج بوده و توبکی نیز گویند. (ناظم الاطباء). قسمی زر مسکوک . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : به ابر رحم
توتکیفرهنگ فارسی عمید۱. گنجینه؛ مخزن.۲. خزانه.۳. در دورۀ سامانیان، واحد شمارش پول؛ درم: ◻︎ به ابر رحمت ماند همیشه کفّ امیر / چگونه ابر کجا توتکیش باران است (عماره: شاعران بیدیوان: ۳۵۳).
توتکلغتنامه دهخداتوتک . [ توت َ ] (اِ) جانوری است سخن گو که آن را بتازی طوطی خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). مرغی است معروف که طوطی گویند. (فرهنگ رشیدی ). طوطی سخن گو را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نوعی از نان باشد که در قزوین و توابع آن خصوصاً در راوند (کذا) خوب می پزند. (برهان
توتکلغتنامه دهخداتوتک . [ تو ت َ ] (اِخ ) محله ایست از محلات شیراز. (فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
توتکلغتنامه دهخداتوتک . [ ت َ / تُو ت َ / تو ت َ ] (اِ) گنجینه و مخزن . (برهان ) (آنندراج ). انبارخانه و گنجینه و مخزن و صندوق پول و تپنگو. (ناظم الاطباء).
توتکلغتنامه دهخداتوتک . [ تو ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دلکا است که در بخش بزمان شهرستان ایرانشهر واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
توثقلغتنامه دهخداتوثق . [ ت َ وَث ْ ث ُ ] (ع مص ) به استواری فراگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). استوارکاری کردن و وثیقه گرفتن در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تقوی و تثبت . (اقرب الموارد). استوار شدن . (زوزنی ).
کژکیلغتنامه دهخداکژکی . [ ک َ ] (اِ) درمی بوده است چون توتکی و فنجی . (از فرهنگ اسدی ذیل توتکی ). در عهد قاجاریه وقتی قرانهای زنجیره دار (امین السلطانی ) زدند قرانهای کهنه را کشکی میگفتند و آن البته صورتی از همین کژکی بود. (یادداشت مؤلف ).
فنجیلغتنامه دهخدافنجی . [ ف َ ] (اِ) پنجی . پنج روزی . (یادداشت مؤلف ). خمسه ٔ مسترقه . اندرگاهان . فنجه ٔ دزدیده . (یادداشت مؤلف ). || درمی بوده است چون توتکی و کژکی . (یادداشت مؤلف از نسخه ٔ اسدی ).
توبکیلغتنامه دهخداتوبکی . (اِ) نام درمی است که در قدیم زده بودند و رایج بوده . (برهان ). زری که در قدیم رایج بود، عماره گوید ... و این نیز بوتکی باید به تقدیم با بر تا. (فرهنگ رشیدی ). یک قسم درمی که در قدیم رایج و معمول بوده . (ناظم الاطباء). رجوع به توبک و توبگ و توتک و توتکی و تونک و توتگی
توبکلغتنامه دهخداتوبک . [ ب َ / ت َ / تُو ب َ ] (اِ) توپک . گنجینه و مخزن باشد... و بهمین معنی بجای بای ابجد تای قرشت و نون و یای حطی هر سه آمده است . (برهان ). گنجینه ،و به لغتی به جای باء، نون است . کذا فی شان الشعراء، و قی
توبگلغتنامه دهخداتوبگ . [ ب َ ] (اِ)گنجینه را گویند و در ادات الفضلا بجای با، تای فوقانی و در شرفنامه به نون آورده . (فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). گنجینه و در آداب ، بجای با، تای قرشت و در شرفنامه نون آورده و گمان راقم آن است که پوتک باشد به بای فارسی در اول و تای قرشت پیش ا