توددلغتنامه دهخداتودد. [ ت َ وَدْ دُ ] (ع مص ) کشیدن دوستی کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جلب دوستی کسی کردن و طلب محبت او نمودن ، یقال : ان توددتهم لانوا. (از اقرب الموارد). || دوستی نمودن . (دهار). بسیار دوست داشتن . (آنندراج ). دوست داشتن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تحبب
تئودوتلغتنامه دهخداتئودوت .[ ت ِ ] (اِخ ) «دیودوت » بنیان گذار و قائد دولت باختر که از اتحاد باختر و سغدو مرو تشکیل یافته و از دولت سلوکی جدا شده بود (256ق . م .) این دولت مدتی دوام داشت و سلوکی ها در ابتدامتعرض این دولت نشدند و بعد که خواستند آنرا به اطاعت خود
تئوداتلغتنامه دهخداتئودات . [ ت ِ ءُ ] (اِخ ) پادشاه گوتهای شرقی (استروگوت ) و برادرزاده ٔ تئودوریک بزرگ است که بسال 536 م . درگذشت . «امالازونت » دختر تئودوریک بزرگ پس از درگذشت فرزندش «اتالاریک » برای حفظ قدرت خود بسال 534 م
متوددلغتنامه دهخدامتودد.[ م ُ ت َ وَدْ دِ ] (ع ص ) دوست دارنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مهربان و با محبت .(ناظم الاطباء) : مردی بود متمیز و متودد. (المضاف الی بدایع الازمان ص 6). رجوع به تودد شود.