تولهلغتنامه دهخداتوله . [ ت َ وَل ْ ل ُه ْ ] (ع مص ) (از: ول ه ) اندوهگین شدن و سرگشته و بی خود گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تولهلغتنامه دهخداتوله . [ ت ُ وُل ْل ِ ] (ع اِ) تباهی و هلاکت . (ناظم الاطباء): وقع فی وادی توله . بضمتین و کسراللام ؛ یعنی در وادی هلاکت افتاد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تولهلغتنامه دهخداتوله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) عملی که برای سفید کردن کرباس کنند. (فرهنگ لغات دیوان البسه ). کرباس را در آب آهک نهند و چند ساعت بگذارند رنگ آن سفید گردد و رخنه های آن پر شود و در دیده ٔ خریدار مرغوب تر نماید : جامه چون
تولهلغتنامه دهخداتوله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ)گلی باشد که آن را نان کلاغ و خبازی گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). گل خبازی و نان کلاغ . (ناظم الاطباء). پنیرک . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نان کلاغ . خبازی . (فرهنگ فارسی معین ). || بچه ٔ سگ را نیز گفته اند.
تولهلغتنامه دهخداتوله . [ ل ِ ] (اِخ ) نامی است که رومی ها به جزیره ای در شمال اروپا، احتمالاً به یکی از جزایر شتلند اطلاق می کردند و آن را انتهای شمالی دنیا می دانستند. (از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی و تولس و تولیه شود.
پتولهلغتنامه دهخداپتوله . [ پ َ ل َ / ل ِ ] (اِ) بافته ٔ ابریشمی منقش کار هندوستان را گویند. (برهان ).
تولچهلغتنامه دهخداتولچه . [ چ ِ ] (اِ) به معنی توله که لفظ هندی است اسم وزن دوازده ماشه . متأخرین فارس بعد حذف های مختفی لفظ «چه » زائد کرده نوعی از تفریس کرده . (غیاث اللغات ). یعنی نود و شش حبه . (آنندراج ). نام وزنه ای . (ناظم الاطباء). و آن دوازده ماشه و معادل دو مثقال و نیم است . (یادداش
تولعلغتنامه دهخداتولع. [ت َ وَل ْ ل ُ ] (ع مص ) حرص کردن و هوسناکی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). حریص و آزمند شدن . (ناظم الاطباء).
تولةلغتنامه دهخداتولة. [ ت ِ وَ ل َ / ت ُ وَ ل َ ] (ع اِ) جادوئی و تعویذ و فسون دوستی و مهره ٔ فسون دوستی و مهره ٔ فسون که زنان شوهر را بدان شیفته ٔ خود گردانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد). مانند تعویذی که زنان سازند تا شویشان ایشان را دو
توله آرلغتنامه دهخداتوله آر. [ ل ِ ] (اِخ ) شهر و بندری است در ماداگاسکار که بر ساحل جنوب غربی این جزیره واقع است و 18000 تن سکنه دارد.
توله آرلغتنامه دهخداتوله آر. [ ل ِ ] (اِخ ) شهر و بندری است در ماداگاسکار که بر ساحل جنوب غربی این جزیره واقع است و 18000 تن سکنه دارد.
تاتولهلغتنامه دهخداتاتوله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) گیاه و درختی زهرناک .اسم فارسی جوزماثل ، گوزماثل . رجوع به تاتوره شود.
خاتولهلغتنامه دهخداخاتوله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) دونی و دغائی و حیله باشد. (صحاح الفرس ). || دوبینی و دودلی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : گرنه خاتوله خواهی آوردن آن چه حیله ست و تنبل و دستان ؟ دقیقی .ا
متولهلغتنامه دهخدامتوله . [ م ُ ت َ وَل ْ ل ِه ْ ] (ع ص ) سرگشته و بیخود. (آنندراج ). اندوهگین و ملول و سرگشته وحیران و بیخود شده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به توله شود.
کوتولهلغتنامه دهخداکوتوله . [ ل َ / ل ِ ] (ص ) قصیر و کوتاه . (از ناظم الاطباء). کوتاه قد. (فرهنگ فارسی معین ). در تداول عوام ، کسی که بالا از حد طبیعی بسیار کوتاهتر دارد. پست قد. کوتاه بالا. قصیرالقامه . قدکوتاه . نهایت پست قد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).