تورایفلغتنامه دهخداتورایف . [ ] (اِخ ) از شرق شناسان معروف است . او راست تاریخ مشرق قدیم . رجوع به ایران باستان ج 1 ص 36، 221، 502،
طوارفلغتنامه دهخداطوارف . [ طَ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طارف . || چشمها، گویند: لاتراه الطوارف . (منتهی الارب ). چشمان . (منتخب اللغات ). || دد که برباید شکار را. || خیمه و خرگاه دامنها درواکرده جهت نگریستن ماوراء آن . (منتهی الارب ). خیمه که دامن او برداشته شود تا بیرون نظر کرده شود. (منتخب اللغات
طوارففرهنگ فارسی معین(طَ رِ) [ ع . ] (ص . اِ.) 1 - جِ طارف . 2 - چشم ها. 3 - خیمه ها و خرگاه های دامن واکرده جهت نگریستن ماوراء آن . 4 - ددان که شکار را بربایند.