لغتنامه دهخدا
تبنگوی . [ ت َ ب َ ] (اِ) صاحب برهان در ذیل تبنگو آرد: و تبنگوی نیز گویند که بعد از واو یای حطی باشد بمعنی سبدی که برای نان گذاشتن بافند. -انتهی . چیزی که چون سله بافند تا نان در آن نهند. (صحاح الفرس ). || صندوق بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 522</spa