تپهلغتنامه دهخداتپه . [ ت َ پ َ ] (اِخ ) قریه ای است تابع سنجاغ ازمیر از ولایت آیدین که در قضای اوده مش قرار دارد. در اطراف این قریه یک رشته خرابه ها و آثار عتیقه وجود دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
تپهلغتنامه دهخداتپه . [ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی از بخش نمین است که در شهرستان اردبیل و 15 هزارگزی شمال اردبیل و 15 هزارگزی شوسه ٔ اردبیل به آستارا واقع است . جلگه ای معتدل است و 135 تن سکنه
تپهلغتنامه دهخداتپه . [ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گاودول است که در بخش مرکزی شهرستان مراغه و در 37 هزارگزی جنوب باختری مراغه و دو هزارگزی باختر شوسه ٔ مراغه به میاندوآب واقع است جلگه ای است معتدل و مالاریائی و 485 تن
تپهلغتنامه دهخداتپه . [ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان اجارود است که در بخش گرمی ، شهرستان اردبیل و در 9 هزارگزی جنوب خاوری گرمی و 9 هزارگزی شوسه ٔ گرمی به بیله سوار واقع است جلگه ای گرمسیر است و <span class="hl" dir="lt
تپهلغتنامه دهخداتپه . [ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان مرکزی شهرستان لنگرود است که در 9 هزارگزی خاور لنگرود متصل به راه فرعی لنگرود به چمخاله واقع است . جلگه ای معتدل و مرطوب است و 235 تن سکنه دارد آب آن از چاه است و از
آزمون تهنشینیsettleability testواژههای مصوب فرهنگستانآزمونی برای تعیین قابلیت جدا شدن جامدات از مایع در حوض تهنشینی نهایی
آزمون جامدات تهنشینیپذیرsettleable solids testواژههای مصوب فرهنگستانآزمونی برای اندازهگیری حجم جامداتی که در یک لیتر نمونه پس از یک ساعت در قیف ایموف تهنشین میشوند
نوترینوی تاؤtau neutrinoواژههای مصوب فرهنگستانذرهای که به همراه تاؤ، نسل سوم لپتونها را تشکیل میدهد و در طبیعت فقط بهصورت چپگرد وجود دارد
ته تهلغتنامه دهخداته ته . [ ت ُه ْ ت ُه ْ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که شتران را بدان زجر کنند و سگان را خوانند. || حکایت لکنت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
تپهندهلغتنامه دهخداتپهنده . [ ] (اِخ ) قلعه ای بهند از نواحی دهلی . رجوع به تبرمانده و تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 620 شود.
دره و تپهلغتنامه دهخدادره و تپه . [ دَرْ رَ وُ ت َپ ْ پ َ / پ ِ ] (اِ مرکب ) دره تپه . تپه و ماهور.- از دره و تپه گفتن ؛ از همه جا گفتن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
دره تپهلغتنامه دهخدادره تپه . [ دَرْرَ ت َپ ْ پ َ ] (اِ مرکب ) دره وتپه ، (درتداول عامه ) از دره تپه گفتن ، پراکنده گفتن . از امور مختل و غیر مربوط به یکدیگر گفتن . از امور غیرمتناسب با موضوع مبحوث عنه گفتن . سخنانی غیرمرتبط با یکدیگر گفتن . سخنانی تنها برای سرگرمی گفتن . (یادداشت مرحوم دهخدا).<
دوشان تپهلغتنامه دهخدادوشان تپه . [ دَ ت َپ ْ پ ِ ] (اِخ ) ناحیه ای است واقع در نزدیکی تهران و دارای معدن آهن و سرب است . (یادداشت مؤلف ). ناحیتی به مشرق تهران و دولاب که به کوههای سه پایه و قصر فیروزه منتهی می شود و از دوران قاجاریه محل اسب دوانی بود و اینک فرودگاه نظامی بدان موضع قرار دارد. یکی
تپه خلجلغتنامه دهخداتپه خلج . [ ت َپ ْ پ َ خ َ ل َ ](اِخ ) دهی جزء دهستان سفلی شهرستان اراک است که در سی هزارگزی جنوب باختر آستانه و شش هزارگزی راه عمومی واقع است کوهستانی و سردسیر است و 186 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه سار است و محصول آنجا غلات و بنشن و ش
تپه یزدانلغتنامه دهخداتپه یزدان . [ ت َپ ْ پ َ ی َ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان خزل شهرستان نهاوند است که در سی و شش هزارگزی شمال باختری شهر نهاوند واقع است و 40 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ).
تپه دلنلغتنامه دهخداتپه دلن . [ ت ِ پ ِ دِ ل ِ ] (اِخ ) قصبه ای به آلبانی . رجوع به قاموس الاعلام ترکی و تپه دلنلی شود.
تپه اسماعیللغتنامه دهخداتپه اسماعیل . [ ت َپ ْ پ َ اِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان و در بیست و هفت هزارگزی شمال خاوری دزگران و دو هزارگزی شمال ویژه واقع است . دشتی است سردسیر و 365 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ ویژه و محصول
تپه افشارلغتنامه دهخداتپه افشار. [ ت َپ ْ پ َ اَ ](اِخ ) دهی از دهستان میان دربند است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان و در سی و پنج هزارگزی شمال باختری کرمانشاهان و یکهزار و پانصدگزی باختری شوسه ٔ سنندج واقع است . دشتی است سردسیر و 210 تن سکنه دارد.آب آن از چشم
دره و تپهلغتنامه دهخدادره و تپه . [ دَرْ رَ وُ ت َپ ْ پ َ / پ ِ ] (اِ مرکب ) دره تپه . تپه و ماهور.- از دره و تپه گفتن ؛ از همه جا گفتن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
دره پلوتپهلغتنامه دهخدادره پلوتپه . [ دَرْ رَ پ َ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان تمین بخش میرجاوه شهرستان زاهدان . واقع در 45 هزارگزی جنوب باختری میرجاوه و 15 هزارگزی باختر راه فرعی میرجاوه به خاش . (از فرهنگ جغرافیایی
دره تپهلغتنامه دهخدادره تپه . [ دَرْرَ ت َپ ْ پ َ ] (اِ مرکب ) دره وتپه ، (درتداول عامه ) از دره تپه گفتن ، پراکنده گفتن . از امور مختل و غیر مربوط به یکدیگر گفتن . از امور غیرمتناسب با موضوع مبحوث عنه گفتن . سخنانی غیرمرتبط با یکدیگر گفتن . سخنانی تنها برای سرگرمی گفتن . (یادداشت مرحوم دهخدا).<
دوتپهلغتنامه دهخدادوتپه . [ دُ ت َپ ْ پ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خالصه ٔ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان با 120 تن سکنه . آب آن از چاه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
دوتپهلغتنامه دهخدادوتپه . [ دُ ت َپ ْ پ َ / پ ِ ] (اِخ ) نام قریه ای است در کوهستان کشمیر و دارالاماره ٔ حاکم کاکاووبنسایست و این دو طایفه شست هزار خانه اند. (انجمن آرا) (آنندراج ).