تکابلغتنامه دهخداتکاب . [ ت َ ] (اِ مرکب ) زمین آبکند را گویند و وسط حقیقی دو کوه را نیز گفته اند که دره باشد و زمینی را نیز گویند که از دره و غیر دره که در آن بعضی جا آب فرو رود و از جای دیگر برآید و بعضی جا خشک باشد و در بعضی جا ایستاده و بعضی جا روان باشد و بعضی جاهای آن سبز و مرغزار بود.
تکابلغتنامه دهخداتکاب . [ ت َ ] (اِخ ) (حومه ) یکی از دهستانهای دوگانه ٔ بخش تکاب شهرستان مراغه است و مرکز آن قصبه ٔ تکاب است . این دهستان 39 آبادی بزرگ و کوچک دارد و سکنه ٔ آن در حدود 14270 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران
تکابلغتنامه دهخداتکاب . [ ت َ ] (اِخ ) نام الگه و ولایتی هم هست . (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). نام الگه ای در ولایت خبیص کرمان . (ناظم الاطباء).
تکابلغتنامه دهخداتکاب . [ ت َ ] (اِخ ) یکی از بخشهای شهرستان مراغه است که در جنوب خاوری این شهرستان واقع است . کوهستانی و معتدل است و از دو دهستان بنام حومه ٔ تکاب و احمدآباد که شامل 78 آبادی بزرگ و کوچک است تشکیل یافته و جمع سکنه ٔ آن به اضافه سکنه ٔ قصبه ٔ
تکابلغتنامه دهخداتکاب . [ ت َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش ریوش شهرستان کاشمر است . این دهستان از 18 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته در حدود 6500 تن سکنه دارد و قراء مهم آن عبارتند از ناس با 2000</sp
ثقابلغتنامه دهخداثقاب . [ ث َق ْ قا ] (ع ص ) سنبا. سنبنده . || سقاب الأکتاف ، هویه . سنبا. لقب شاپور ذوالأکتاف .
تقابلغتنامه دهخداتقاب . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند است و 636 تن سکنه دارد. محصول آنجا غله وپنبه و میوه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
میان تکابلغتنامه دهخدامیان تکاب . [ ت َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش بجستان شهرستان گناباد است و همه ٔ دیه های آن در حومه ٔ بخش واقع و هوای آن نسبتاً معتدل و کوهستانی است . آب گوارایی دارد و از 30 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود <span class="hl
تکابرلغتنامه دهخداتکابر. [ ت َ ب ُ ] (ع مص ) تکبر و بزرگ منشی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تکبر. (اقرب الموارد). رجوع به تکبر و استکبار شود.
میان تکابلغتنامه دهخدامیان تکاب . [ ت َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش بجستان شهرستان گناباد است و همه ٔ دیه های آن در حومه ٔ بخش واقع و هوای آن نسبتاً معتدل و کوهستانی است . آب گوارایی دارد و از 30 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود <span class="hl
تنگ تکابلغتنامه دهخداتنگ تکاب . [ ت َ گ ِ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان بهبهان است که 343 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). و رجوع به تنگ تکاو شود.
درویش رشلغتنامه دهخدادرویش رش . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش تکاب شهرستان مراغه . واقع در 21هزارگزی باختر تکاب و 15هزارگزی جنوب راه ارابه رو تکاب به شاهین دژ. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافی
تکافلغتنامه دهخداتکاف . [ ت َ ] (اِخ ) دهی به خوزستان ودهی به نیشابور. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ازقرای نیشابور است . ابوالحسن بیهقی گوید این لفظ تکاب است یعنی تَک ِ آب و آن عبارتست از گودالی که آب درآن جمع می شود و گوید تکاب الگه ای است در خاک نیشابور که دارالحکومه ٔ آن نُوزآباد (بوی
تکابرلغتنامه دهخداتکابر. [ ت َ ب ُ ] (ع مص ) تکبر و بزرگ منشی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تکبر. (اقرب الموارد). رجوع به تکبر و استکبار شود.
چهارتکابلغتنامه دهخداچهارتکاب . [ چ َ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد. 110 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و چغندر است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
میان تکابلغتنامه دهخدامیان تکاب . [ ت َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش بجستان شهرستان گناباد است و همه ٔ دیه های آن در حومه ٔ بخش واقع و هوای آن نسبتاً معتدل و کوهستانی است . آب گوارایی دارد و از 30 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود <span class="hl
اعتکابلغتنامه دهخدااعتکاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برانگیختن گرد و برخاستن آن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). برخاستن گرد و برانگیختن کسی آنرا. (از اقرب الموارد).
ارتکابلغتنامه دهخداارتکاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کردن (گناه ، معصیت ). ورزیدن گناه و آنچه بدان ماند. گناه و آنچ بدان ماند کردن . (تاج المصادر بیهقی ). گناه و آنچه بدان ماند بکردن . (زوزنی ): ارتکاب ذنوب ؛ اتیان ذنوب . دستگیری حین ارتکاب . || پیوسته بودن در گناه و غیره . || شروع بکاری کردن . (وطوا
انتکابلغتنامه دهخداانتکاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تیردان یا کمان را بردوش افکندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تیردان یا قوس را بر دوش انداختن . (از ذیل اقرب الموارد). || در رنج و سختی افتادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).