تکابرلغتنامه دهخداتکابر. [ ت َ ب ُ ] (ع مص ) تکبر و بزرگ منشی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تکبر. (اقرب الموارد). رجوع به تکبر و استکبار شود.
تکبرلغتنامه دهخداتکبر. [ ت َ ک َب ْ ب ُ ] (ع مص ) بزرگوار شدن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بزرگ منشی . (مجمل اللغة). بزرگ منشی نمودن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بزرگ منشی و عظمت و بزرگواری و بر تنی و بوج و پغار. (ناظم الاطباء). بزرگی نمودن . (آنندراج ).
تکبیرلغتنامه دهخداتکبیر. [ ت َ ] (ع مص ) بزرگ و کلان گردانیدن چیزی را و بزرگ شمردن آن را و به بزرگی صفت کردن آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بزرگ گردانیدن چیزی را. (از اقرب الموارد). بزرگ شمردن و به بزرگی صفت کردن . (آنندراج ). بزرگ داشتن . (زوزنی ). || خدای را به بزرگی یاد کردن . (زوزنی
تکبرفرهنگ فارسی عمیدبزرگی به خود گرفتن؛ خود را بزرگ پنداشتن؛ بزرگمنشی نمودن؛ بزرگی فروختن به دیگران.
متکابرلغتنامه دهخدامتکابر. [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) تکبر و بزرگ منشی نماینده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). متکبر و مغرور و گردنکش . (ناظم الاطباء). رجوع به تکابر شود.
متکابرلغتنامه دهخدامتکابر. [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) تکبر و بزرگ منشی نماینده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). متکبر و مغرور و گردنکش . (ناظم الاطباء). رجوع به تکابر شود.