طقطقلغتنامه دهخداطقطق . [ طِ طِ / طَ طَ ] (اِ صوت ) آواز با هم زدن دو چیزسخت . (غیاث ). آوازی شبیه به صورت طقطق : بر سر تختی شنید آن نیک نام طقطقی و های و هوئی شب ز بام . مولوی .صدا و آواز هر چیز ب
تقاتقلغتنامه دهخداتقاتق . [ ت َ ت ِ ] (ع ص ) با سرعت و شتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تقتاق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یقال : قرب تقاتق . (ناظم الاطباء).
تقتاقلغتنامه دهخداتقتاق . [ ت َ ] (ص ) باسرعت و شتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به تقاتق شود.