تکذیبلغتنامه دهخداتکذیب . [ ت َ ] (ع مص ) نیک انکار کردن امری را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انکار و جحد کردن در امری ، یقال : کذب بآیات ربه ِ. (از اقرب الموارد). || به دروغ داشتن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). دروغگوی گردانیدن کسی را و گفتن او را که دروغ گفتی . || بازایستا
تکذیبفرهنگ فارسی عمید۱. مطلبی را دروغ دانستن و انکار کردن.۲. [قدیمی] کسی را دروغگو ساختن؛ نسبت دروغگویی به کسی دادن.
تقضبلغتنامه دهخداتقضب . [ ت َق َض ْ ض ُ ] (ع مص ) بریده گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || قطع کردن شاخه های مو در ایام بهار. (از اقرب الموارد). || دراز کشیدن آفتاب شعاع را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تقضیبلغتنامه دهخداتقضیب . [ ت َ ] (ع مص ) اشتر را پیش از ریاضت برنشستن . (تاج المصادر بیهقی ). || بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بریدن رز. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). شاخ بریدن از درخت در بهار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بریدن شاخه های
تکذبلغتنامه دهخداتکذب . [ ت َ ک َذْ ذُ ] (ع مص ) تکلف دروغ . (از تاج المصادر بیهقی ). به تکلف دروغ گفتن . || دروغگو پنداشتن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تکذیب کردنلغتنامه دهخداتکذیب کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نسبت دروغگویی بکسی دادن و انکار کردن . (ناظم الاطباء). به دروغ نسبت کردن کسی را. گفتن که دروغ است . دروغزن داشتن کسی را. رجوع به ماده ٔ قبل شود.
تکذیبشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال شده، نامقبول، مورد اختلاف، حرام، انکارشده منفی، اعتراضآمیز باورنکردنی
تکذیب کردنلغتنامه دهخداتکذیب کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نسبت دروغگویی بکسی دادن و انکار کردن . (ناظم الاطباء). به دروغ نسبت کردن کسی را. گفتن که دروغ است . دروغزن داشتن کسی را. رجوع به ماده ٔ قبل شود.
تکذیب کردنلغتنامه دهخداتکذیب کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نسبت دروغگویی بکسی دادن و انکار کردن . (ناظم الاطباء). به دروغ نسبت کردن کسی را. گفتن که دروغ است . دروغزن داشتن کسی را. رجوع به ماده ٔ قبل شود.