تکملهفرهنگ فارسی معین(تَ مَ یا مِ لِ) [ ع . تکملة ] (اِ.) 1 - تتمه ، متمم . 2 - بخش پایانی و قسمت آخر کتاب ، مقاله و هر نوشتة دیگر.
تکملةلغتنامه دهخداتکملة. [ ت َ م ِ ل َ ] (ع مص ) تمام گردانیدن و نیکو کردن . (آنندراج ). کمل تکمیلاً و تکملة. رجوع به تکمیل شود. (ناظم الاطباء). || (اِ) آنکه چیزی را تمام گرداند. (از اقرب الموارد). تکمیل و تتمه . (ناظم الاطباء) : و بیشترین مردم بر این دستور مال و خراج م
تکملةدیکشنری عربی به فارسیمتمم , متمم گرفتن , پي ايند , دنباله , عقبه , نتيجه , پايان , انجام , خاتمه
برداشت تکمیلیfield-completion survey, field completion, completion surveyواژههای مصوب فرهنگستانبرداشت یا بازبینی میدانی برای تکمیل نقشهای که بخشی از اطلاعات آن براساس عکسهای هوایی تهیه میشود