تکولغتنامه دهخداتکو. [ ت َ ] (اِ) نان تنک روغنی . (برهان ) (انجمن آراء) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نان تنکی را گویند که روغن در خمیر آن کرده بپزند. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). تکوی . (انجمن آرا) (آنندراج ). || موی درهم پیچیده و مجعد را نیزگفته اند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از ناظم الاط
تکوفرهنگ فارسی عمید۱. موی درهمپیچیده و مجعد: ◻︎ در تکوی توست جان من اسیر / چون غریبی کاو به ظلمت خو گرفت (اثیرالدین اخسیکتی: مجمعالفرس: تکو).۲. نانروغنی.
تقیولغتنامه دهخداتقیؤ. [ ت َ ق َی ْ ی ُءْ ] (ع مص ) پیش آمدن زن شوی را و انداختن ذات خود را بر وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و ازهری گوید که این مصحف تفیؤ است . (از اقرب الموارد). || برانداختن از گلو و قی کردن به تکلف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاط
ده تکولغتنامه دهخداده تکو. [ دِه ْ ت َ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در هفت هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد. سکنه ٔ آن 150 تن . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).<b
تکؤدلغتنامه دهخداتکؤد. [ ت َ ک َءْ ءُ ] (ع مص ) تکلف نمودن به چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || سختی و رنج کشیدن . || دشوار شدن کار بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تکویسلغتنامه دهخداتکویس . [ ت َ ] (ع مص ) بر روی افکندن . (زوزنی ). برگردانیدن و نگونسارکردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
تکودارلغتنامه دهخداتکودار. [ ] (اِخ ) برادر آباقاخان (1282-1284م .) که بعد از آباقاخان به سلطنت رسید و در 10 اوت 1284 م . بدست برادرزاده اش ارغون کشته شد. رجوع
تکورلغتنامه دهخداتکور. [ ت َ ک َوْ وُ ] (ع مص ) بر پهلو افتادن . (تاج المصادر بیهقی ).بر زمین درافتادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || چکیدن (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دامن برچیدن . (آنندراج ). دامن برچیدن مرد. (از اقرب الموارد). درچیده شدن «
لورلغتنامه دهخدالور. (اِخ ) لُر. ناحیتی وسیع است میان اصفهان و خوزستان و جزء خوزستان محسوب میشود. رجوع به لُر شود. (معجم البلدان ) : و در مصاحبت امیر ارغون مشاهیر و معتبران خراسان و عراق و لور و آذربایجان و شیروان . (جهانگشای جوینی ). و کوهی هست میان فارس ولور که آن ر
تکؤدلغتنامه دهخداتکؤد. [ ت َ ک َءْ ءُ ] (ع مص ) تکلف نمودن به چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || سختی و رنج کشیدن . || دشوار شدن کار بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تکویسلغتنامه دهخداتکویس . [ ت َ ] (ع مص ) بر روی افکندن . (زوزنی ). برگردانیدن و نگونسارکردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
تکودارلغتنامه دهخداتکودار. [ ] (اِخ ) برادر آباقاخان (1282-1284م .) که بعد از آباقاخان به سلطنت رسید و در 10 اوت 1284 م . بدست برادرزاده اش ارغون کشته شد. رجوع
تکورلغتنامه دهخداتکور. [ ت َ ک َوْ وُ ] (ع مص ) بر پهلو افتادن . (تاج المصادر بیهقی ).بر زمین درافتادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || چکیدن (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دامن برچیدن . (آنندراج ). دامن برچیدن مرد. (از اقرب الموارد). درچیده شدن «
دوستکولغتنامه دهخدادوستکو. (اِخ ) دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس . 180 تن سکنه . آب آن از چاه و باران تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
مرتکولغتنامه دهخدامرتکو. [ م َ ت َ ] (اِ) گنجشک . (برهان قاطع). عصفور. (ناظم الاطباء). رجوع به مرگو شود.
ده تکولغتنامه دهخداده تکو. [ دِه ْ ت َ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در هفت هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد. سکنه ٔ آن 150 تن . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).<b