تیرتخشفرهنگ فارسی عمیدآنچه از باروت که به شکلهای مختلف برای آتشبازیها در مراسم جشن و شادمانی ساخته میشود و در موقع انفجار تولید نور و صدا میکند.
تیرتخشفرهنگ فارسی معین(تَ) (اِمر.) تیر آتشبازی ، آنچه که به شکل های مختلف درست کرده ، در آن باروت می ریزند و به هنگام جشن ها با آن ها آتش بازی راه می اندازند.
پیچ پیچان رفتنلغتنامه دهخداپیچ پیچان رفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) رفتن چنانکه مار بر زمین و گاهی تیرتخش (فشفشه ) در هوا. عمج . تعمج . نوع . تنعنع. تمایل . تمایح . مسنطل ؛ پیچ پیچان رونده که حفظ نفس خود نتواند.سهم ٌ عَموج ؛ تیر که پیچ پیچان رود. (منتهی الارب ).
دوخلغتنامه دهخدادوخ . (اِ) صحرای بی گیاه و علف . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). || شاخ بی برگ و بار. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ). || سر بی موی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ). || روی ساده ٔبی موی . (ناظم الاطباء) (برهان ) (فرهنگ جهان