تیرملغتنامه دهخداتیرم . [ رَ / رُ ] (ترکی ، اِ) بانوی اعظم و خاتون بزرگ را گویند. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (از ناظم الاطباء). بانوی بزرگ حرم شاه را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). ...تیر به معنی برگزیده و «میم » بر نعت زنان زاید کنند چون بیگم
تیرمفرهنگ فارسی عمیدبانوی بزرگ حرم پادشاه؛ خاتون: ◻︎ اندر این عهد از بزرگی کشور خوارزم را / ستر عالی مهد اعظم تیرم ترکان تویی (؟: مجمعالفرس: تیرم).
ترملغتنامه دهخداترم . [ رُ ] (اِخ ) فرزند مارتین ترم دریانورد سابق الذکر که به سال 1629 م . متولد شد و با انگلیسیها و اسپانیولی ها جنگید و پیروز شد.
ترملغتنامه دهخداترم . [ ] (اِ) نوعی است از انواع تره ها و از سیسنبر تیزتر است . (از ترجمه ٔ صیدنه ).
ترملغتنامه دهخداترم . [ ت َ ] (اِ) آن بخار که مانند ابر بود لکن بیشتر به زمین نزدیک باشد و آن مثل دود است که هوا را تاریک گرداند و آنرا ترم تژ و تروتژ نیز گویند. به تازیش ضباب خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). بخار و نژم . (ناظم الاطباء). مصحف نزم و نژم . (برهان قاطع چ معین ). رجوع به نزم و نژم شو
تیرمارلغتنامه دهخداتیرمار. (اِ مرکب ) نوعی از مار خبیث که مانند تیر از جا جسته نیش زند. (آنندراج ). افعی . (زمخشری ) (ناظم الاطباء). قسمی از مار است و معروف می باشد. (قاموس کتاب مقدس ) : رقم بیار شود گر جفای یار مرابدست خامه زند همچو تیرمار مرا. <p class="aut
تیرمالیلغتنامه دهخداتیرمالی . (ص مرکب ، اِ مرکب ) در تداول عامه ؛ لاغر و چست . زن یا دختری با قد باریک و بلند و موزون و با قوت و با کمی مکر. لاغر و مکار. کشیده قامت . لاغر. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا).
تیرماهلغتنامه دهخداتیرماه . (اِ مرکب ) نام ماه چهارم از سالهای شمسی که بودن آفتاب در برج سرطان باشد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نام ماهی است در تاریخ فرس . (کشاف اصطلاحات الفنون ). اول آن مطابق است تقریباً با نوزدهم ژوئن فرانسوی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). اندرین ماه آفتاب در برج سرطان باشد و
تیرماهیلغتنامه دهخداتیرماهی . (اِ مرکب ) نوعی از انگور است . (برهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : تا وقت مهرگان همه گیتی چو زر بوداز آب تیرماهی و از باد مهرگان . منوچهری .تیره شد همچون عصیر تیرماهی آب جوی شد چو آب تیرماهی خم
تیرماهیلغتنامه دهخداتیرماهی . (ص نسبی ) خریفی . خزانی .پائیزی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). خریفی . || منسوب به تیرماه و تابستانی . (ناظم الاطباء).
اقبیلفرهنگ فارسی عمید= اقبال: ◻︎ کنونم که در پنجه اقبیل نیست / نمد پیش تیرم کم از پیل نیست (سعدی: ۱۳۹).
اقبیللغتنامه دهخدااقبیل . [ اِ ] (از ع ، اِمص ) اماله ٔ اقبال که همین معنی اقبال دارد. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) : کنونم که در پنجه اقبیل نیست نمد پیش تیرم کم از بیل نیست .سعدی (از براهین العجم ).
غنچه ٔ تیرلغتنامه دهخداغنچه ٔ تیر. [ غ ُ چ َ / چ ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از پیکان است : من کیستم آن ذره ٔ خورشید نظیرم برطرف کله فتنه کند غنچه ٔ تیرم .حکیم زلالی (از آنندراج ).
خدانکردهلغتنامه دهخداخدانکرده . [ خ ُ ن َ ک َ دَ / دِ ] (ق مرکب ) خداناکرده . خدانخواسته . رجوع به خداناکرده شود : تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین همه ٔ غمم بود از همین که خدانکرده خطا کنی .ها
فقیه محلهلغتنامه دهخدافقیه محله . [ ف َ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از بخش گلیجان شهرستان شهسوار، دارای 215تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ تیرم و محصول عمده اش برنج و مرکبات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
تیرمارلغتنامه دهخداتیرمار. (اِ مرکب ) نوعی از مار خبیث که مانند تیر از جا جسته نیش زند. (آنندراج ). افعی . (زمخشری ) (ناظم الاطباء). قسمی از مار است و معروف می باشد. (قاموس کتاب مقدس ) : رقم بیار شود گر جفای یار مرابدست خامه زند همچو تیرمار مرا. <p class="aut
تیرمالیلغتنامه دهخداتیرمالی . (ص مرکب ، اِ مرکب ) در تداول عامه ؛ لاغر و چست . زن یا دختری با قد باریک و بلند و موزون و با قوت و با کمی مکر. لاغر و مکار. کشیده قامت . لاغر. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا).
تیرماهلغتنامه دهخداتیرماه . (اِ مرکب ) نام ماه چهارم از سالهای شمسی که بودن آفتاب در برج سرطان باشد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نام ماهی است در تاریخ فرس . (کشاف اصطلاحات الفنون ). اول آن مطابق است تقریباً با نوزدهم ژوئن فرانسوی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). اندرین ماه آفتاب در برج سرطان باشد و
تیرماهیلغتنامه دهخداتیرماهی . (اِ مرکب ) نوعی از انگور است . (برهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : تا وقت مهرگان همه گیتی چو زر بوداز آب تیرماهی و از باد مهرگان . منوچهری .تیره شد همچون عصیر تیرماهی آب جوی شد چو آب تیرماهی خم
تیرماهیلغتنامه دهخداتیرماهی . (ص نسبی ) خریفی . خزانی .پائیزی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). خریفی . || منسوب به تیرماه و تابستانی . (ناظم الاطباء).