تیریزلغتنامه دهخداتیریز. (اِ) شاخ جامه را گویند که چاپوق است . (برهان ). شاخ جامه . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). چابوق و شاخ جامه . (ناظم الاطباء)... و شاخ جامه را در عرف این زمان چاپوق گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). تریز. (فرهنگ رشیدی ). معرب آن تخریص است . (انجمن
تیریزفرهنگ فارسی عمید۱. چاک جامه.۲. دامن: ◻︎ هست پیراهنی و شلواری / نیست بر هر دو نیفه و تیریز (مسعودسعد: ۴۹۴).۳. بالوپر مرغ.
ایوان آبسنگreef terrace, reef-front terraceواژههای مصوب فرهنگستانسطحی فرسایشیافته شبیه به طاقچه یا نیمکت که شیب دریاسو (seaward) دارد
پادگانهterraceواژههای مصوب فرهنگستانسطح دراز و باریک و بهنسبت تراز یا اندکی شیبدار با پهناوری کمتر از دشت که دو دامنۀ پرشیب آن را محصور کند
پادگانۀ رودپیچmeander terraceواژههای مصوب فرهنگستانپادگانۀ رودخانهای کوچکی که براثر حرکت جانبی رودپیچ و بریده شدن سیلابدشتهای قدیمی و مرتفع ایجاد میشود
پادگانۀ زمینلغزهایlandslide terraceواژههای مصوب فرهنگستانپادگانهای کوتاه با سطحی ناهموار که براثر زمینلغزه ایجاد میشود
چاپوقلغتنامه دهخداچاپوق . (اِ) تیریز. تیریز جامه . تیریج . دخریص . تخریص . || گودی زیر بغل . (ناظم الاطباء).
تریجلغتنامه دهخداتریج . [ ت ِ ] (اِ) تریز. تیریز: به تریج قبای کسی بر خوردن ، بصورت استهزاء؛کمترین بی حرمتی شدن به کسی که حرمتی ندارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به تریز و تیریز شود.
تخریصلغتنامه دهخداتخریص . [ ت ِ ] (معرب ، اِ) خشتک پیراهن و جز آن ، معرب تیریز. (منتهی الارب ) (آنندراج ).