تیزمنطقلغتنامه دهخداتیزمنطق . [ م َ طِ ] (ص مرکب ) قوی منطق . گویا در سخن . || برنده . نافذ در وصف شمشیر : هندی او آدمی خور همچو زنگی در مصاف مصری او تیزمنطق چون عرابی درسخا.خاقانی .
زنگیلغتنامه دهخدازنگی . [ زَ ] (ص نسبی )منسوب به زنگ . منسوب به قبایل سیاه پوست ساکن افریقای شرقی . زنگباری . سیاه پوست . (از فرهنگ فارسی معین ج 2 و 5). منسوب به زنگ . مصری . حبشی و مردم سیاه رنگ و مردم بیابانی و وحشی و مردم