تیماردارلغتنامه دهخداتیماردار. (نف مرکب ) پرستار. خادم . غمخوار. متعهد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : همه پرگناهان که پیش تو اندنه تیماردار و نه خویش تو اند. فردوسی . || مغموم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا):نبرده گزینان اسفندیاراز آ
تیمارداریلغتنامه دهخداتیمارداری . (حامص مرکب ) خدمت . پرستاری . تعهد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). توجه و سرپرستی . (ناظم الاطباء) : حسن بواسطه ای بیمار شد و روزی چندبرآمد و سودا بر وی غلبه کرد و دیوانه شد... مأمون به همدان رسیده بود... سراج خادم را بفرستاد تا او را بدست خوی
تیمارداریلغتنامه دهخداتیمارداری . (حامص مرکب ) خدمت . پرستاری . تعهد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). توجه و سرپرستی . (ناظم الاطباء) : حسن بواسطه ای بیمار شد و روزی چندبرآمد و سودا بر وی غلبه کرد و دیوانه شد... مأمون به همدان رسیده بود... سراج خادم را بفرستاد تا او را بدست خوی
بی زوارلغتنامه دهخدابی زوار. [ زَ ] (ص مرکب ) (از: بی + زوار) بی زاور. آنکه تیماردار ندارد. بی پرستار. بینوا. بی پناه : منم بی زواری بزندان شاه کسی را بنزدیک من نیست راه . فردوسی .رجوع به زوار و زاور و بی زاور شود.
درویش دارلغتنامه دهخدادرویش دار. [ دَرْ ] (نف مرکب ) دارنده ٔدرویش . نوازنده ٔ درویش . تیماردار و مراقبت و محافظت کننده ٔ درویش : و مردمش [ مردم همدان ] غریب دوست باشند و درویش دار. (مجمل التواریخ و القصص ).
تیماربرلغتنامه دهخداتیماربر. [ ب َ ] (نف مرکب ) تیماردار. پرستار. غمخوار. کسی که نگاهداشت و نگهبانی و محافظت کسی را بعهده گیرد : کمر بست شیده به پیش پدرفرستاده او بود و تیماربر. فردوسی .در عشق تو صد همدم تیماربرم بایدتنها چه کنم چ
تیمارداریلغتنامه دهخداتیمارداری . (حامص مرکب ) خدمت . پرستاری . تعهد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). توجه و سرپرستی . (ناظم الاطباء) : حسن بواسطه ای بیمار شد و روزی چندبرآمد و سودا بر وی غلبه کرد و دیوانه شد... مأمون به همدان رسیده بود... سراج خادم را بفرستاد تا او را بدست خوی