تیمانلغتنامه دهخداتیمان . (اِخ ) (صحرای جنوبی ) 1 - اول زاده ٔ الیفاز. سفر پیدایش 36:11. 2 - ملکی که به اسم اول زاده ٔ الیفاز مسمی شد و اهالیش بواسطه ٔ حکمت و
تیمانواژهنامه آزادمانند تَم در فارسی که معنای تاریکی میدهد تیمان هم معنای تیرگی هوا و ابر را می دهد . به افغانی لغت های مشابهی برای آب مروارید هست که آنهم نوعی تیرگی دید می باشد
یتمانلغتنامه دهخدایتمان . [ ی َ ] (ع ص ) یتیم .(منتهی الارب ) (آنندراج ). کودک بی پدر مادام که به سن بلوغ نرسیده باشد. ج ، یتامی . (ناظم الاطباء). بی پدر.
تیماژنلغتنامه دهخداتیماژن . [ ژِ ](اِخ ) خطیب و دانشمند فن بلاغت و بدیع و تاریخ دان یونان قدیم که در قرن اول پیش از میلاد مسیح در اسکندریه متولد شد. (از لاروس ).
طماندیکشنری عربی به فارسیاطمينان دادن , بيمه کردن , مجاب کردن , دوباره اطمينان دادن , دوباره قوت قلب دادن
تیمانتلغتنامه دهخداتیمانت . (اِخ ) پیکرنگار یونان باستان که در قرن 4 ق .م . می زیست . او رقیب پارهازیوس بود و اثر مشهوری بنام قربانی ایفی ژنی از او باقیمانده است . (از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
تیمان قلعهلغتنامه دهخداتیمان قلعه . [ ت ِ ق َ ع ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان تیلکوه است که در بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
پیوشهلغتنامه دهخداپیوشه . [ ی ُ ش َ ] (اِخ ) نهری است در جهت شمالی روسیه در ایالت ارخانگل و ببحرمنجمد شمالی ریزد و آن از اجتماع دو رود که یکی از آنها از کوه تیمان و دیگری از بعض دریاچه ها سرچشمه گیرد تشکیل شود و بسوی شمال غربی جریان یابد. طول مجرایش قریب 215 ه
تیمان قلعهلغتنامه دهخداتیمان قلعه . [ ت ِ ق َ ع ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان تیلکوه است که در بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
تیمانتلغتنامه دهخداتیمانت . (اِخ ) پیکرنگار یونان باستان که در قرن 4 ق .م . می زیست . او رقیب پارهازیوس بود و اثر مشهوری بنام قربانی ایفی ژنی از او باقیمانده است . (از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
استیمانلغتنامه دهخدااستیمان . [ اِ ] (ع مص ) استئمان . امان خواستن . (زوزنی ). زنهار خواستن . از کسی زینهار خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة) : از غایت اضطرار نه رعایت جانب اختیار را، در استیمان کوفتن گرفت . (جهانگشای جوینی ). و باستغفار و استیمان پیش آیند. (جهان
استیمانلغتنامه دهخدااستیمان .[ اَ / َ-َس ْ ] (فعل ) َ-َستیمان . صیغه ٔ متکلم معالغیر. هستیمان . استیم . رجوع به استیم شود : ما کار زمانه نیک دیدستیمان از کار زمانه زآن بریدستیمان .؟
ارتیمانلغتنامه دهخداارتیمان . [ اَ ] (اِخ ) از محال همدان است . از آنجاست میر رضی ارتیمانی . (آنندراج ).
کاسه ٔ یتیمانلغتنامه دهخداکاسه ٔ یتیمان . [ س َ / س ِ ی ِ ی َ ] (اِخ ) بمعنی کاسه ٔ گدایان است که اکلیل شمالی باشد و از جمله ٔ چهل وهشت صورت فلک البروج است . (برهان ) (آنندراج ). کاسه ٔدرویشان . (جهانگیری ). و رجوع به فکه و اکلیل شود.
ابن نتیمانلغتنامه دهخداابن نتیمان . [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) شرف الدوله سلیمان همدانی متوطن اربل . شاعرو ادیب عرب . وفات او به سال 686 هَ . ق . بوده است .