ثائرلغتنامه دهخداثائر. [ ءِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از ثور و ثوران . || کینه کشنده ٔ دوست یا خویشاوند. کینه خواهی که آرام نگیرد تا قصاص نیابد. کینه کشنده . قصاص کننده . || خشم . غضب . یقال : ثار ثائره ؛ أی هاج . || ثائرالرأس ؛ ژولیده و پریشان موی .
ثائرواژهنامه آزاد [ ءِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از ثور و ثوران. || کینه کشنده ٔ دوست یا خویشاوند. کینه خواهی که آرام نگیرد تا قصاص نیابد. کینه کشنده . قصاص کننده . || خشم . غضب . یقال:ثار ثائره ؛ أی هاج . || ثائرالرأس ؛ ژولیده و پریشان موی .
تایر چهارفصلall-season tyre/ all season tyerواژههای مصوب فرهنگستانتایری با رویۀ بادوام و قدرت کشانش مناسب در جادههای خیس و خشک که حرکتی نرم و بیصدا دارد
برج خنککن ترwet cooling tower, evaporative cooling towerواژههای مصوب فرهنگستانبرجی که آب را با ریزافشانی و تبخیر براثر تماس مستقیم با جریان هوا خنک میکند
گشت عمومیpublic tour, retail tour, scheduled tour, per-capita tour, individual tourواژههای مصوب فرهنگستانگشتی برای عموم که در آن فرد بلیت خود را شخصاً تهیه میکند
گشت گروهیpre-formed tour, pre-formed group tour, charter tour, group tourواژههای مصوب فرهنگستانگشتی که اعضای آن با هم پیوندهای مشترک دارند و فردی از بین آنها بهعنوان سرگروه مسئولیت کارها را بر عهده دارد
مدیر گشتtour manager, tour escort, tour directorواژههای مصوب فرهنگستانفردی که از طرف گشتپرداز بر جریان سفر و اجرای گشتنامهها مدیریت و نظارت دارد
ثائربالغتنامه دهخداثائربا. [ ءِ رُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) ابوالفضل جعفربن محمدبن حسین المحدث معروف به سیّد ابیض . از علویان چندین خاندان که رقیب یکدیگر بودند تا مدتی در گیلان و دیلم حکومت داشتند ویکی از این جماعت که ابوالفضل جعفر الثائرباﷲ نام داشت بنام خود نیز سکه زد. (استانلی لن پول ).
شوذبلغتنامه دهخداشوذب .[ ش َ ذَ ] (اِخ ) (متوفای 101 هَ . ق .) بسطام الیشکری ، معروف به شوذب ثائر جبار. در عهد عمربن عبدالعزیزدر جائی نزدیک کوفه بنام جوخا خروج کرد و بدست سعیدبن عمروبن الحرسی فرمانده سلمةبن عبدالملک بقتل رسید. (از اعلام زرکلی ج <span class="h
اصفهبدلغتنامه دهخدااصفهبد. [ اِ ف َ ب َ /ب ُ ] (اِخ ) ابوالفضل محمدبن شهریار، فرزند اصفهبد شهریاربن جمشیدبن بنداربن شیرزاد. یکی از اصفهبدان طبرستان بود. وی پس از مرگ پدر بفرمانروایی رستمدار رسید و مدت 14 سال سلطنت کرد. در روزگا
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن المفلح الطرابلسی الشامی ، مکنی به ابن منیر. در سنه ٔ 473 هَ .ق . در طرابلس که از بلاد شام است تولد یافته و بنام جدش که احمدبن مفلح بوده است نامیده شده و در همان بلد نشو و نما یافته و بتأییدات یزدانی بسعادت تحصیل ع
ثائربالغتنامه دهخداثائربا. [ ءِ رُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) ابوالفضل جعفربن محمدبن حسین المحدث معروف به سیّد ابیض . از علویان چندین خاندان که رقیب یکدیگر بودند تا مدتی در گیلان و دیلم حکومت داشتند ویکی از این جماعت که ابوالفضل جعفر الثائرباﷲ نام داشت بنام خود نیز سکه زد. (استانلی لن پول ).
وثائرلغتنامه دهخداوثائر. [ وَ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ وثیرة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زن پرگوشت یا فربه بایسته ٔ همخوابگی . (آنندراج ). رجوع به وثیرة شود.