ثابتلغتنامه دهخداثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عتیک بن النعمان الانصاری . صحابی است و در جنگ جسر ابوعبید در سال 15 هَ . ق . کشته شد .
ثابتلغتنامه دهخداثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن الزبیربن هشام بن عروة. مرزبانی در الموشح او را از جمله ٔ روات اخبار ابوالعتاهیه شاعر ذکر کرده است .
ثابتلغتنامه دهخداثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن علی کوفی . او راست : کتاب خلق الانسان وخلق الفرس . و رجوع به ثابت بن عبدالعزیزاللغوی شود.
ثابتلغتنامه دهخداثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عمروبن حبیب مولی علی بن رابطه از شاگردان و روات ابوعبید قاسم بن سلام . او همه ٔ کتب ابوعبید را روایت کرده است .
مزمعلغتنامه دهخدامزمع. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) ثابت عزم بر کاری . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
زماعلغتنامه دهخدازماع . [ زَ / زِ ] (ع ص ) مرد رسا و درگذرنده در امور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || مرد ثابت عزم بر کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
ازماعلغتنامه دهخداازماع . [ اِ ] (ع مص ) دویدن خرگوش . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). || جای جای برآمدن گیاه و برابر ناشدن آن . || بزرگ شدن گره انگور که جای برآمدن خوشه ٔ آن است . || عزم بر کاری کردن . (منتهی الارب ). قصد کردن . دل بر کاری نهادن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || ثابت ع
زمعلغتنامه دهخدازمع. [ زَ م َ ] (ع مص ) زائد شدن انگشت از معتاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سرگشته و بی خود شدن از ترس ، عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سرگشته شدن و ترسیدن . (شرح قاموس ).سرگشته و آشفته شدن از ترس و دهشت داشتن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). لرزیدن
ثابتلغتنامه دهخداثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عتیک بن النعمان الانصاری . صحابی است و در جنگ جسر ابوعبید در سال 15 هَ . ق . کشته شد .
ثابتلغتنامه دهخداثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن الزبیربن هشام بن عروة. مرزبانی در الموشح او را از جمله ٔ روات اخبار ابوالعتاهیه شاعر ذکر کرده است .
ثابتلغتنامه دهخداثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن علی کوفی . او راست : کتاب خلق الانسان وخلق الفرس . و رجوع به ثابت بن عبدالعزیزاللغوی شود.
ثابتلغتنامه دهخداثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عمروبن حبیب مولی علی بن رابطه از شاگردان و روات ابوعبید قاسم بن سلام . او همه ٔ کتب ابوعبید را روایت کرده است .
مثابتلغتنامه دهخدامثابت . [ م َب َ ] (ع اِ) این لفظ برای تشبیه آید بمعنی مانند و این لفظ در حقیقت اسم ظرف است مشتق از ثوب و ثوبان که به معنی بازگشت باشد مثل منزله از نزول است پس تجرید کرده به معنی مطلق جای باشد. (غیاث ) (آنندراج ).- بمثابت ِ ؛ بمانندِ. همانندِ. بمنز
ابوثابتلغتنامه دهخداابوثابت . [ اَ بو ب ِ ] (اِخ ) سلیمان بن سعد مولی حسین . کاتب رسائل عبدالملک وهشام بن عبدالملک و ناقل دیوان شام از رومی بعربی .
ابوثابتلغتنامه دهخداابوثابت . [ اَ بو ب ِ ] (اِخ ) عامربن عبداﷲ. هفتمین از ملوک بنی مرین مراکش (از 706 تا 708 هَ . ق .).