ثریدلغتنامه دهخداثرید. [ ث َ ] (اِخ )قلعه ای است در یمن از بنی حاتم بن سعد. گویند به میان آن چشمه ای است که بشدت فوران کند. (مراصد الاطلاع ).
ثریدلغتنامه دهخداثرید. [ ث َ ] (معرب ، اِ)معرب ترید. (بحر الجواهر). تریت . تلیت . (عامیانه ). ابورزین . اشکنه . نان شکسته در کاسه . یخنی . اُثردان . مثرود. ثریده . ثُردَه . و آن غالباً از گوشت باشد. || نوعی از طعام که پاره های نان را در شوربای گوشت تر کنند. (از بحر الجواهر و لطائف ) (غیاث الل
پوشچنگار وارویشی تیروئیدanaplastic carcinoma of thyroid gland, undifferentiated carcinoma of thyroid gland, anaplastic thyroid carcinomaواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پوشچنگار تیروئید که یاختههای غیرعادی و بسیار متنوع آن ممکن است سالها خاموش بمانند و ناگهان تهاجم خود را آغاز کنند متـ . پوشچنگار وارویشی سپردیس
یثریطلغتنامه دهخدایثریط. [ی ُ ] (ع فعل ) شتری که پیاپی ریخ زند. (آنندراج ). فعل مضارع از اثراط البعیر یثریط، مانند اهراق الماء یهریق ؛ یعنی پیاپی ریخ می زند آن شتر. (ناظم الاطباء).
طرثلغتنامه دهخداطرث . [طِ ] (ع اِ) کرانه ٔ تندی لب شرم زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). طرف ختنه گاه از شرم زن . (ترجمه ٔ قاموس ).
ثریدةلغتنامه دهخداثریدة. [ ث َ دَ ] (ع اِ) ثرید. ترید. اشکنه . نان شکسته در کاسه . || کفی که بالای خمر برآید. ج ، ثرائد.
ثریدةلغتنامه دهخداثریدة. [ ث َ دَ ] (ع اِ) ثرید. ترید. اشکنه . نان شکسته در کاسه . || کفی که بالای خمر برآید. ج ، ثرائد.
تثریدلغتنامه دهخداتثرید. [ ت َ ] (ع مص ) شکستن در کشتن بیش از آنکه سرد شود. (تاج المصادر بیهقی ). شکست کردن مذبوح را پیش از آنکه سرد شود و هو منهی عنه . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کسی را از معرکه خسته و مجروح برداشتن که هنوز زنده باشد. (از قطر المحیط) (آنندراج