ثواقبلغتنامه دهخداثواقب . [ ث َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ ثاقب . روشنی ها. لوامع. || ستاره های روشنی دهنده : مناقب او در همه ٔ جهان چون ثواقب درخشان بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
توکیبلغتنامه دهخداتوکیب . [ ت َ ] (ع مص ) نقطه نقطه رنگ پختگی در خرما پدید آمدن . (تاج المصادر بیهقی ). رنگ رسیدگی در خرماپدید آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به توکیت شود. || خرما چیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ثاقبفرهنگ فارسی عمید۱. نافذ (فکر).۲. [جمع: ثَواقِب] روشن؛ تابان؛ درخشان.۳. (پزشکی) ویژگی دردی که صاحب آن میپندارد اندام او را سوراخ میکنند.
زواهرلغتنامه دهخدازواهر. [ زَ هَِ ] (ع ص ، اِ) روشنها و بلندها. ج ِ زاهره که بمعنی روشن و بلند است . (غیاث ) (آنندراج ). روشن ها. (فرهنگ فارسی معین ) : مناقب او در همه ٔ جهان چون ثواقب درخشان بود و مآثر او چون زواهر بر صفحه ٔ ایام ظاهر. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ <span clas
علی اصغر کرمانیلغتنامه دهخداعلی اصغر کرمانی . [ ع َ اَ غ َ رِ ک ِ ](اِخ ) ابن عبدالصمد بکری کرمانی قنوجی هندی حنفی (1051 - 1140 هَ . ق .). فقیه و صوفی و مفسر بود که تولد و وفات او در قنوج روی داد. او راست : 1<
ثاقبلغتنامه دهخداثاقب . [ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ثقوب و ثقب . مضی ٔ. روشن . فروزان . || سوراخ کننده . || نافذ. || رخشان . تابان .تابنده . || افروخته . || روشن کننده . || باتلألؤ. درخشان . (غیاث ، کشف و منتخب ). || نام دردی است که صاحبش چنان پندارد که کسی در اندام او سوراخها میکند. (لطائف
انگلیونلغتنامه دهخداانگلیون . [ اَ گ َ ] (اِخ ) نام کتاب نصاری . انجیل عیسی . (از برهان قاطع). کتاب ترسایان . (صحاح الفرس ) : معجزات و حکمت عیسی بانگلیون در است او بنوک کلک در سطری ده انگلیون کند. قطران .تا دم عیسی چلیپا گرشد اکنون بل