ثوبلغتنامه دهخداثوب . [ ث َ ] (اِخ ) ابن تَلدة. مردی بود درازعمر. و او راست : شعر در روز قادسیه و از بنووالبه است . (تاج العروس ).
ثوبلغتنامه دهخداثوب . [ ث َ ] (ع اِ) جامه . لباس . لبس . لبوس . ملبس : پوشیدنی . پوشاک . پوشش : اصاروا الجو قبرک واستنابواعن الاکفان ثوب السافیات هر که ثوبی با تن عاری دهددر دو عالم ایزدش یاری دهد. عطار.و گویند: فی ثوبی اب
ثوبلغتنامه دهخداثوب . [ ث َ ] (ع مص ) ثؤوب . ثَوبان . بازگشتن بعد از رفتن . || گرد آمدن مردم . || گرد آمدن آب بعد از آنکه رفته بود. || پر آب گردیدن حوض و ظرف و مانند آن یا قریب به پری رسیدن . || سرزنش کردن کسی را بر کار بد. || جامه کشیدن از بیمار. || فربه شدن بعد از لاغری مرض .
ثوبلغتنامه دهخداثوب . [ ث َ ] (اِخ ) ابن شحمه ٔ تمیمی ملقب به مجیرالطیر. و او ست که حاتم طی را اسیر کرد. (تاج العروس ).
ثؤبلغتنامه دهخداثؤب . [ ث ُءْب ْ ] (اِخ ) ابن معن . طائی است از قدماء جاهلیت و او جد عمروبن المسیح بن کعب است . (تاج العروس ).
توبلغتنامه دهخداتوب . (اِ) دیده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || توپ . رجوع به توپ شود. || تاب و پیچ وچین . || ریسمان . || کثرت و افزونی . || طاقت و قدرت . (از ناظم الاطباء).
توبلغتنامه دهخداتوب . [ ت َ ] (ع مص ) بازگشتن از گناه . (زوزنی ). از گناه بازگشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). توبه . متاب . تتوبة. بازگشت از گناه . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || توفیق توبه دادن خدای کسی را: تاب اﷲ علیه ؛توفیق توبه داد خدای او را یا آسان
ثؤبلغتنامه دهخداثؤب . [ ث ُءْب ْ ] (اِخ ) ابن معن . طائی است از قدماء جاهلیت و او جد عمروبن المسیح بن کعب است . (تاج العروس ).
ثؤباءلغتنامه دهخداثؤباء. [ ث ُ ءَ ] (ع اِ) دهن دره . خمیازه . آسا. بیاستو. فاژه . (دهار). ثَأب . تثاؤب . و در مثل است : أعدی من الثؤباء. (منتهی الارب ).
ثوبانلغتنامه دهخداثوبان . [ ث َ ] (اِخ ) ابن بجدد مکنی به ابی عبداﷲ او از آزاد کردگان رسول صلوات اﷲ علیه و از حمیر یمن است . وی به حضر و سفر ملازم خدمت رسول (ص ) بود و پس از رحلت پیغمبر مدتی بشام و زمانی به رمله و گاهی به مصر و در آخر در حمص اقامت داشت و در فتح مصر حاضر بود و بسال <span class=
ثوب الماءلغتنامه دهخداثوب الماء. [ ث َ بُل ْ ] (ع اِ مرکب ) پوست تنکی که شتر بچه بر روی در کشیده زاید. || آب که با بچه بیرون آید از رَحم .
متثوبلغتنامه دهخدامتثوب . [ م ُ ت َ ث َوْ وِ ] (ع ص ) نوافل خواننده بعد فریضه و کسب ثواب کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که نافله می خواند پس از فریضه و کسب ثواب می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تثوب شود.
مثوبلغتنامه دهخدامثوب . [ م َث ْوَ ] (اِخ ) شهری است به یمن . (از معجم البلدان ) (ازمنتهی الارب ). نام شهری به حضرموت و در اینجا سپاه وهرز به یاری اهل یمن از کشتیها فرود آمدند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ابناء و وهرز شود.
مثوبلغتنامه دهخدامثوب . [ م ُ ث َوْ وِ ] (ع ص ) بازگردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || دوباره خواننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). و رجوع به تثویب شود. || بازدهنده . (ناظم الاطباء). || اداکننده و واپس دهنده ٔ وام . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).<b
مثوبلغتنامه دهخدامثوب . [ م ُث ْ وِ ] (ع ص ) جزادهنده و مکافات دهنده و عوض دهنده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اثواب شود.
وثوبلغتنامه دهخداوثوب . [ وُ] (ع مص ) وثب . وثاب . وثبان . برجستن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جهیدن و برخاستن و ایستادن . (از اقرب الموارد). جستن . بجستن . || نشستن ، در لغت حمیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).