ثیبلغتنامه دهخداثیب . [ ث َی ْ ی ِ ] (ع ص ، اِ) کالم . زن شوی دیده که اکنون بی شوی است به طلاق یا مرگ شوی . بیوه . عوان . مقابل . دوشیزه . ج ، ثیبات . || مردزن گرفته که اکنون بی زن است . مقابل پسر. عزب . || خلاف بکر. و در مرد و زن هر دو مستعمل است .
ثیبفرهنگ فارسی معین(ثَ یِّ) [ ع . ] (ص .) 1 - زن بیوه . 2 - مردِ زن دیده ، که اکنون بی زن است . مق پسر، عزب .
ثیبفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیشوهر، بیشوی، بیوه ۲. پسر، عزب، مجرد ۳. زن، نادختر ≠ باکره، بتول، بکر، دوشیزه، عذرا
طیبلغتنامه دهخداطیب . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن ابراهیم الذهلی ، کنیتش ابومحمد و معروف به ابوحمدون دلال و یکی از مشاهیر قُراء و صلحاء زهاد بوده . از کسائی قرائت روایت میکرد، همچنین از یعقوب حضرمی ،و نیز از مُسیب بن شریک و سفیان بن عُیَیْنة و شعیب بن حرب حدیث روایت میکرد. ابوالعباس
ثیبةلغتنامه دهخداثیبة. [ ث َی ْ ی ِ ب َ ] (ع ص ، اِ) زن شوهردیده و از شوهر جدامانده خواه به طلاق و خواه به مرگ شوی . کالم . بیوه . مقابل باکره ؛ دوشیزه .
ثیباتلغتنامه دهخداثیبات . [ ث َی ْ ی ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثیب . زنان بیوه از شوی مرده و یا طلاق گرفته .
تثییبلغتنامه دهخداتثییب . [ ت َ ] (ع مص ) کالم شدن . (تاج المصادر بیهقی ). کالمه شدن زن . (مجمل اللغة). ثیب گردیدن زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ثیب شدن زن . (آنندراج ). جدا شدن زن از شوی بسبب مرگ یا طلاق . (از اقرب الموارد). رجوع به تثیب شود. || کلانسال شدن ناقه . (منتهی الارب ).
تثیبلغتنامه دهخداتثیب . [ ت َ ث َی ْ ی ُ ] (ع مص ) ثیب [ بی شوی ] گردیدن زن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
مثیبلغتنامه دهخدامثیب . [ م ُ ث َی ْ ی ِ ] (ع ص ) امراءة مثیب ؛ زن ثیب گردیده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زن مرددیده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
نادوشیزهلغتنامه دهخدانادوشیزه . [ زَ / زِ ] (ص مرکب ) زن ثیب . زن مرددیده . که دوشیزگی وی زایل شده باشد. (ناظم الاطباء). غیر باکره . که بکارت وی را برده باشند. که دختر نباشد. مقابل دوشیزه . رجوع به دوشیزه شود.
اضامیملغتنامه دهخدااضامیم . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اِضمامة، بمعنی اضبارة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گروه مردم از هر جنس . (ناظم الاطباء) (آنندراج ): هذا فرس سَبّاق الاضامیم ؛ ای الجماعات . (ناظم الاطباء). || پشتواره از کتب و جز آن . (آنندراج ). پشتواره های کتاب . || سنگریزه ها، الحدیث : من زنی
ثیبةلغتنامه دهخداثیبة. [ ث َی ْ ی ِ ب َ ] (ع ص ، اِ) زن شوهردیده و از شوهر جدامانده خواه به طلاق و خواه به مرگ شوی . کالم . بیوه . مقابل باکره ؛ دوشیزه .
ثیباتلغتنامه دهخداثیبات . [ ث َی ْ ی ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثیب . زنان بیوه از شوی مرده و یا طلاق گرفته .
مثیبلغتنامه دهخدامثیب . [ م ُ ث َی ْ ی ِ ] (ع ص ) امراءة مثیب ؛ زن ثیب گردیده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زن مرددیده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
مثیبلغتنامه دهخدامثیب . [ م ُ ] (ع ص ) پاداش دهنده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اثابة شود. || به اعتدال مزاج آینده . (غیاث ) (آنندراج ).
اثیبلغتنامه دهخدااثیب . [ اَ ] (اِخ ) آبی است خُرد در رمل الضّاحی نزدیک رَمّان در جانب سَلمی (یکی از دو کوه ). (معجم البلدان ) (مراصد).
کثیبلغتنامه دهخداکثیب . [ ک َ ] (اِخ ) موضعی است به کرانه ٔ دریای یمن . || دو ده است به بحرین . (منتهی الارب ). قریه ای است از بنی محارب بن عمروبن ودیعة از عبدالقیس در بحرین . (معجم البلدان ).
کثیبلغتنامه دهخداکثیب . [ ک َ ] (ع اِ) توده ٔ ریگ بدان جهت که ریزان و مجتمع است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). توده ٔ ریگ گرد آمده و بلندشده . (غیاث اللغات ). توده ٔ ریگ . (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 81). ج ، اَکثِبَة، کُثُب ، کُثبان . (منتهی الارب )