جادبلغتنامه دهخداجادب . [ دِ ] (ع ص ) دروغگوی . کاذب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || عیب کننده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
جاذبلغتنامه دهخداجاذب . [ ذِ ] (اِخ ) لقب حاجب سلطان محمود غزنوی و نام وی ارسلان است . رجوع به ارسلان جاذب شود.
جاذبلغتنامه دهخداجاذب . [ ذِ ] (ع ص ) کشنده . || برگرداننده ٔ چیزی از جای آن . (منتهی الارب ). || رباینده . (آنندراج ). گیرا. گیرنده . آهنجنده : زانکه جنسیّت عجائب جاذبی است جاذب جنس است هرجا طالبی است . مولوی .یار آن خواهم بدن که
اجادبلغتنامه دهخدااجادب . [ اَ دِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَجْدُب . جج ِ جَدْب . زمین های سخت که آب در آن واایستد و زود بازنخورد. (مهذب الاسماء). جاهای خشک بی نبات . (منتهی الارب ).
استنجادبدیکشنری عربی به فارسیكمك خواستن از , كمك طلبيدن از , درخواست كمك از , درخواست يارى از , تقاضاى كمك از , تقاضاى مساعده از