جادنگوفرهنگ فارسی عمیدخادم آتشکده و واسطۀ وصول نذرهای آتشکده به موبدان؛ کسی که آنچه را زردشتیان نذر آتشکده یا موبدان میکنند بگیرد و به مصرف برساند.
جادنگولغتنامه دهخداجادنگو. [ دَ ] (اِ) کسی را گویند که هرچه پارسیان زردشتی نذر و نیاز آتش خانه و هیربُدان و موبدان و دستوران کرده باشند، گرفته بمصرفش رساند. (آنندراج ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) .
زادنیلغتنامه دهخدازادنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) بوجودآمدنی . پیداشدنی . مخالف مردنی . جان سپردنی . رفتنی .|| (مص ) مرکب از مصدر و یاء وحدة. یک بار زادن . || با یاء نکره ، نوعی زادن . قسمی بوجود آمدن . نوعی ایجاد کردن . و رجوع به زادن شود.
جائیدنیلغتنامه دهخداجائیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) جویدنی . قابل جائیدن . چیزی که با دندان توان خرد کرد.