جارگونلغتنامه دهخداجارگون . (اِ) چیزی است که آن را بفارسی بزباز و به عربی بسباسه خوانند، گویند پوست جوز است و بعضی گویند گل و شکوفه ٔ جوز (جوزبویا) باشد.(برهان ) (آنندراج ). نیز رجوع به دزی ج 1 ص 168 شود.
زارون دهلغتنامه دهخدازارون ده . [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین خیابان بخش مرکزی شهرستان آمل . 4000گزی باختری آمل . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
زوروینلغتنامه دهخدازوروین . [ زَ وَرْ ] (ص نسبی ) زورین . بمعنی زبرین باشد. (آنندراج ). فوقانی و بالایی و زبرین . (ناظم الاطباء). || بلند و رفیع و بسیار بلند. (ناظم الاطباء). رجوع به زور و زورین شود.
جاریکونلغتنامه دهخداجاریکون . (اِ) بسباسه . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 106). بزباز. ظاهراً همان جارگون است . رجوع به جارگون شود.
جازکونلغتنامه دهخداجازکون . (اِ) به فارسی بسباسه را گویند. (فهرست مخزن الادویه ). این کلمه مصحف «جارگون » است . رجوع به جارگون در همین لغت نامه شود. دزی در ذیل قوامیس خود «حارکون » را آورده و آن را مأخوذ از «جارگون » فارسی داند. (دزی ج 1 ص <span class="hl" dir
حب البانلغتنامه دهخداحب البان . [ ح َب ْ بُل ْ ] (ع اِ مرکب ) پسته ٔ غالیه . (بحر الجواهر) (ریاض الأدویة). تخم غالیه . فستق الهاویة. جوزبوا. جوزبویا. جوزالطیب . چارگون . جارگون . شوع . صاحب اختیارات گوید: دانه ایست به شکل فستق اما پوست وی تنک بود و سهل شکن باشد و آنرا فستق الهاویة خوانند و در طع