جامعدیکشنری عربی به فارسیماشين جمع , افعي , مار جعفري , تحصيلدار , جمع کننده , فراهم اورنده , گرد اورنده
جامعفرهنگ فارسی عمید۱. [جمع: جوامع] هر چیز تمام و کامل.۲. مشتمل بر. حاوی.۳. جمعکننده؛ گردآورنده؛ فراهمآورنده.۴. (اسم) مسجد بزرگ هر شهر که در آن نماز جمعه میخوانند؛ مسجد آدینه.
جامعلغتنامه دهخداجامع. [ م ِ ] (اِخ ) ابن صَبیح از روات است . عبدالغنی ابن سعید او را در زمره ٔ مشتبهان آورده گوید: وی ضعیف است . (از لسان المیزان ).
جامعلغتنامه دهخداجامع. [ م ِ ] (اِخ ) (...ابن المطلب ). مسجد جامعی است در بغداد. رجوع به حاشیه ٔ شدالازار مصحح مرحوم قزوینی ص 311 شود.
جامعلغتنامه دهخداجامع. [ م ِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم ملقب به سکری . و مکنی به ابی القاسم البصری ، محدث است . وی پس از سال 300 هَ .ق . درگذشت . ابن یونس گوید: جامعبن ابراهیم بن محمدبن جامع مکنی به ابی القاسم وی مهاجرت کرده حدیث و روایت کند. سند او معتبر نیست بعضی
پیجامهلغتنامه دهخداپیجامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) پیژاما. شاید از کلمه ٔ هندی پوی جاما و آن نوعی شلوارگشاد است که زنان هند پوشند. لباسی گشاد و سبک مرکب از نیم تنه و شلوار بنددار برای داخل خانه و خواب .
زامحلغتنامه دهخدازامح . [ م ِ ] (ع اِ) دمل است و فعل آن یافت نشده است مانند کاهل و غارب . (از اقرب الموارد). دنبل ، اسم است مانند کاهل . (آنندراج ).
زومحلغتنامه دهخدازومح . [ زَ م َ ] (ع ص ) سیاه فام زشت روی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زأمةلغتنامه دهخدازأمة. [ زَءْ م َ ] (ع اِ) آواز سخت . ج ، زَأم . || حاجت . || (مص ) سخت خوردن و نوشیدن . || (اِ) باد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || ذخیره ٔ طعام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آن قدر از طعام که بسنده باشد. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || کلمه و گفته میشود: ما
جامعهفرهنگ فارسی عمید۱. [جمع: جوامع] گروهی از مردم که با هم وجه اشتراک داشته باشند و در سرزمینی واحد زندگی کنند.۲. نهادی که بهوسیلۀ مؤسسات، افراد، و کشورها برای اهداف ویژای تشکیل میشود: جامعهٴ دانشجویان.⟨ جامعهٴ روحانیت: گروه پیشوایان دینی.
جامعةالجزائرلغتنامه دهخداجامعةالجزائر. [ م ِ ع َ تُل ْ ج َ ءِ ] (اِخ ) دانشگاه تدریس زبان عربی جدید و آثار اسلامی و تاریخ است که در 1909م . در الجزائر تأسیس شده است . (از اعلام المنجد).
جامعه ٔ امریکائی بیروتلغتنامه دهخداجامعه ٔ امریکائی بیروت . [ م ِ ع َ / ع ِ ی ِ اِ ی ِ ب َ ] (اِخ ) این دانشگاه را هیأت نمایندگی پروتستانی امریکا در 1866م . دربیروت تأسیس کرد و شامل دانشکده های علوم و ادبیات و پزشکی و داروسازی و فنی و کشاورز
جامعه ٔ امریکائی قاهرهلغتنامه دهخداجامعه ٔ امریکائی قاهره . [ م ِ ع َ / ع ِ ی ِ اِ ی ِ هَِ رَ ] (اِخ ) این دانشگاه را هیأت نمایندگی پروتستانی امریکا در 1919م . در قاهره تأسیس کرد. دارای دانشکده های علوم ، ادبیات ، علوم تربیتی و علوم شرقی میب
جامعه ٔ بغدادلغتنامه دهخداجامعه ٔ بغداد. [ م ِ ع َ / ع ِی ِ ب َ ] (اِخ ) دانشگاه بغداد شامل دانشکده های زیر:دانشکده ٔ پزشکی تأسیس 1926م . دانشکده ٔ حقوق تأسیس 1930م . دانشکده ٔ فنی تأسیس <span clas
جامعه ٔ فؤاد اوللغتنامه دهخداجامعه ٔ فؤاد اول . [ م ِ ع َ / ع ِ ی ِ ف ُ آ دِ اَوْ وَ ] (اِخ ) دانشگاه دولتی فؤاد اول که در 1908م . در قاهره تأسیس شده است .این دانشکده شامل دانشکده های کشاورزی و دراسات العربیه و ادبیات و بازرگانی و
مجامعلغتنامه دهخدامجامع. [ م َ م ِ ] (ع اِ) ج ِ مجمع [ م َ م َ / م َ م ِ] . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج ). جاهای جمع شدن . (غیاث ). مواضع گرد آمدن مردم . جاهای فراهم آمدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هم از گ
کلام جامعلغتنامه دهخداکلام جامع. [ ک َ م ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سخن پرمعنی . کلامی که معنی بسیار دارد. || در اصطلاح فن بدیع، آن است که کلام مشتمل باشد بر مواعظ حسنه و حکمتهای متقنه ... (هنجار گفتار ص 279). رشید وطواط آرد: این صنعت چنان باشدکه شاعر ابیات خ
استانکر الجامعلغتنامه دهخدااستانکر الجامع. [ ] (اِخ ) یکی از کتب طبّی هند که آنرا ابن دهن تفسیر کرده است . (الفهرست ابن الندیم چ مصر ص 421).