کسی که در حال جان دادن باشد و در آن حالت بهواسطۀ امری یا حادثهای به هیجان آید و مضطرب و بیقرار شود: ◻︎ همین نه لاله ز شوق تو داغ بر جگر است / که شمع نیز ز سوز غم تو جانبهسر است (محمدسعید اشرف: لغتنامه: جانبهسر بودن).
〈 جانبهسر شدن: (مصدر لازم)
۱. بهسختی جان دادن.
۲. مضطرب گشتن و ناراحت بودن.
〈 جانبهسر کردن: (مصدر متعدی) کسی را در حال جان دادن به هیجان آوردن و مضطرب ساختن.