طرفگیرفرهنگ فارسی عمید۱. طرفدار؛ جانبدار؛ حامی.۲. گوشهگیر: ◻︎ در طرَف شام یکی پیر بود / چون پری از خلق طرفگیر بود (نظامی۱: ۵۱).
طرف دارفرهنگ فارسی عمید۱. [مجاز] جانبدار؛ حامی.۲. [قدیمی] حاکم.۳. [قدیمی] سرحددار؛ مرزدار؛ مرزبان.⟨ طرفدار انجم: [قدیمی، مجاز] آفتاب.⟨ طرفدار پنجم: [قدیمی، مجاز]۱. مریخ.۲. پادشاه ترکستان.
داویدلغتنامه دهخداداوید. (اِخ ) نام نقاش مشهور فرانسوی متولد 1747 و متوفی به سال 1825 م . وی حامی و جانب دار آثار باستانی روم و یونان بوده و برای تجدید آن اصول تلاش و کوشش بسیار کرده و آثار نقاشی زیبائی نیز از خود بیادگار گذار