جایگه ساختنلغتنامه دهخداجایگه ساختن . [ گ َه ْ ت َ ] (مص مرکب ) منزلت و مقام دادن . رتبه دادن : بدو گفت اگر شاهرا درخورم یکی نامور پاک خوالیگرم چو بشنید ضحاک بنواختش ز بهر خورش جایگه ساختش .فردوسی .فریدون بپرسید و بنواختشان به
انبار با جوّ مهارشدهcontrolled atmosphere storage, CA 1واژههای مصوب فرهنگستانانبار مواد غذایی در محفظهای که فشار هوا و رطوبت آن دقیقاً مهار شده است
بادموجwind wave, wind sea, seaواژههای مصوب فرهنگستانامواج گرانی سطح دریا حاصل از باد که پایدار یا درحالرشد است
موشک سطحروsea-skimming missile, sea skimmerواژههای مصوب فرهنگستاننوعی موشک هدایتشوندۀ دریایی که پس از پرتاب، برای جلوگیری از شناسایی شدن، در نزدیک سطح آب حرکت میکند
جایگهلغتنامه دهخداجایگه . [ گ َه ْ ](اِ مرکب ) جایگاه . جای . جا. مکان . محل : فرستاد هر سو بهر کشوری بیامد بهر جایگه لشکری . فردوسی .سیاوش بدانجایگه هم نماندسوی بلخ چون باد لشکر براند. فردوسی .نشست
ناجایگهلغتنامه دهخداناجایگه . [ گ َه ْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) ناجایگاه . در غیر موضع و مورد : ستایش تو کنم خویشتن ستوده بوم که رخت بخت به ناجایگه نیفکندم .سوزنی .
جایگهلغتنامه دهخداجایگه . [ گ َه ْ ](اِ مرکب ) جایگاه . جای . جا. مکان . محل : فرستاد هر سو بهر کشوری بیامد بهر جایگه لشکری . فردوسی .سیاوش بدانجایگه هم نماندسوی بلخ چون باد لشکر براند. فردوسی .نشست