جداًلغتنامه دهخداجداً. [ ج ِدْ دَن ْ ] (ع ق ) بطور درستی و راستی . بدون شوخی و هزل . || بطور سعی و کوشش . از روی حقیقت و بطور تأکید. بطور حقیقت و بدون ریا. (ناظم الاطباء). بی شوخی . بجد. || بسیار. بینهایت . کامل . بی حد: جداً تکذیب میکنم ، یعنی بطور کامل تکذیب میکنم .
جداًفرهنگ فارسی معین(جِ دَّ نْ) [ ع . ] (ق .) 1 - به راستی ، بدون شوخی . 2 - با سعی و کوشش . 3 - به تأکید.
پساموجcoda waves, coda 2واژههای مصوب فرهنگستانبخشی از امواج ثبتشده در لرزهنگاشت که به دنبال موجهای مشخصی میآیند
ضریب کیفیت پساموجcoda Q, coda attenuationواژههای مصوب فرهنگستانپارامتر تعیینکنندۀ اُفت دامنۀ پساموج S در زمان، در زمینلرزۀ محلی با فرض تک پراکنش S به S
جداییلغتنامه دهخداجدایی . [ ج ُ ] (اِخ ) لطفعلی بیگ آذر آرد: از حالش چیزی معلوم نشده و بغیر از این دو سه شعر از اشعارش چیزی بنظر نرسیده است :به پیش شمع اگر پروانه سوزد نیست دشوارش چه با» از سوختن او را که بر بالین بود یارش .گیرم که توبه از می گلگون کندکسی با آن دو لعل توبه شکن
جداییلغتنامه دهخداجدایی . [ ج ُ ] (حامص ) دوری و مفارقت .(فرهنگ نظام ). تنهائی . بعد. هجر. فراق : ز بیم جداییش گریان شدندچو بر آتش تیز بریان شدند. فردوسی .از ایران و توران جدایی نبودکه با جنگ و کین آشنایی نبود. <p class="aut