جداگانهلغتنامه دهخداجداگانه . [ ج ُ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) علیحده . (ناظم الاطباء). منفرد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تنها. (ناظم الاطباء). || مستقل . مجزا : [ قمر دلالت کند بر ]... دندانهاش جداگانه و اندر سرش کژی . (التفهیم ). جداگانه آنچ
جداگانهدیکشنری فارسی به انگلیسیdistinct, individual, individually, particular, separate, several, severally, single
جیدانةلغتنامه دهخداجیدانة. [ ج َ ن َ ] (ع ص ) زن نیکوگردن . (مهذب الاسماء). مؤنث اجید. زنی که گردنش دراز و نیکوباشد. ج ، جود، جید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ماتم زدگانهلغتنامه دهخداماتم زدگانه . [ ت َ زَ دَ / دِ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) چون ماتمزدگان و عزاداران . همانند سوکواران : دادش خورش و لباس پوشیدماتم زدگانه برخروشید.نظامی .<b
دو نقطه که روی مصوت دوم می گذارند تا نشان دهند که آن مصوت جداگانه تلفظ می شوددیکشنری فارسی به انگلیسیdieresis