جدیدالاسلاملغتنامه دهخداجدیدالاسلام . [ ج َ دُل ْ اِ ] (اِخ ) میرزا محمدرضای یزدی . وی از اکابر علمای یهود و اسرائیلیان و در عصر خویش افضل فضلای این طایفه وفرید دوران و وحید زمان بشمار بوده است . او در سال 1238 هَ . ق . بدین اسلام درآمد و دو سال پیش از آن کتاب مستطا
جدیدالاسلاملغتنامه دهخداجدیدالاسلام . [ ج َ دُل ْ اِ ] (اِخ ) میرزا محمدصادق ارومی . پدر وی اهل ارومیه آذربایجان بوده است . از فضلا و دانشمندان و کشیش قوم سریانی نصاری بود که در این اواخر مشمول توفیقات نامتناهی الهی شد و بدین اسلام درآمد و از طرف ناصرالدین شاه بلقب «فخرالاسلام » ملقب گردیده و بنام م
جدیدالاسلاملغتنامه دهخداجدیدالاسلام . [ ج َ دُل ْ اِ ] (ع ص مرکب ) تازه مسلمان . نومسلمان . جدید. رجوع به جدید شود.
جدیدالاسلاملغتنامه دهخداجدیدالاسلام . [ ج َدُل ْ اِ ] (اِخ ) دهی است که مرکز دهستان کیاکلا از بخش مرکزی شهرستان شاهی میباشد. این ده در پانزده هزارگزی شمال باختری شاهی در کنار شوسه ٔ شاهی به کیاکلا واقع شده و محلی دشت و معتدل و مالاریایی مرطوب است . و 745 تن سکنه ٔ ش
تازه مسلمانلغتنامه دهخداتازه مسلمان . [ زَ / زِ م ُ س َ ] (ص مرکب ) نومسلمان . جدیدالاسلام . کسی که جدیداً اسلام آورده باشد.
کیاکلالغتنامه دهخداکیاکلا. [ کیا ک َ ] (اِخ ) یکی از دهستان های بخش مرکزی شهرستان شاهی است که در شمال غربی شاهی و مشرق شوسه ٔ شاهی به بابل واقع است . این دهستان از 30 آبادی تشکیل شده است و 9هزار تن سکنه دارد. مرکز دهستان قصبه ٔ
نومسلمانلغتنامه دهخدانومسلمان . [ ن َ / نُو م ُ س َ ] (ص مرکب ) تازه مسلمان . (ناظم الاطباء). آنکه تازه به دین اسلام گرویده است . (فرهنگ فارسی معین ).جدیدالاسلام : گفت این مرد نومسلمان مردی راستینه است . (تفسیر ابوالفتوح ) (فرهنگ فارسی معی
جدیدلغتنامه دهخداجدید. [ ج َ ] (ع ص ، اِ) نو. (دهار) (منتهی الارب ). هر چیز که نو باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ضد قدیم . (اقرب الموارد). نو و تازه و هر چیز تازه . (ناظم الاطباء). نقیض قدیم : الم تر ان اﷲ خلق السموات و الارض بالحق اِن یشاء یذهبکم و یأت ِ بخلق جدید.