جدیدالولادةلغتنامه دهخداجدیدالولادة. [ ج َ دُل ْ وِ دَ ] (ع ص مرکب ) نوزاد. نورسیده . (یادداشت مؤلف ).
جدیدالولادةلغتنامه دهخداجدیدالولادة. [ ج َ دُل ْ وِ دَ ] (ع ص مرکب ) نوزاد. نورسیده . (یادداشت مؤلف ).
ترزادهلغتنامه دهخداترزاده . [ ت َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) جدیدالولاده . نوزاد : ... آواز باریک باشد و لرزان چون آواز سگ بچه ٔ ترزاده . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
نوزادلغتنامه دهخدانوزاد. [ ن َ / نُو ] (ن مف مرکب ) جدیدالولاده . نوآمد. مولود. ولید. ولیده . (یادداشت مؤلف ). نوزاده . نوزاده شده . بچه که به تازگی تولد یافته است : به گوش آمد آواز نوزاد من وز آن شادتر شد دل شاد من .<p cla
نورسیدهلغتنامه دهخدانورسیده . [ ن َ / نُو رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب )تازه وارد. که به تازگی از سفر آمده است : که جادوئی است اینجا کاردیده ز کوهستان بابل نورسید
براعتلغتنامه دهخدابراعت . [ ب َ ع َ ] (ع مص ) بُروع . (منتهی الارب ). تمام شدن در فضل و درگذشتن از اصحاب در دانش و مانند آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فضیلت و کامل شدن در فضل و هنر. (غیاث اللغات ). || غالب آمدن : برع صاحبه ؛ غالب آمد بر صاحب خویش . (منتهی الارب ). || بالا رفتن : برع ا