زداییدهلغتنامه دهخدازداییده . [ زِ / زُ / زَ دَ / دِ ] (ن مف ) از میان رفته . نابود شده . زایل گشته و برطرف شده . || جلا یافته . صیقلی شده . پاک شده . صفا یافته .
زدودهلغتنامه دهخدازدوده . [ زِ / زُ دو دَ / دِ ] (ن مف ) صیقل شده و روشن شده و جلاداده . (ناظم الاطباء). پاک شده و پاکیزه شده . صیقل یافته . محوشده (غم و مانند آن ). (فرهنگ فارسی معین ) : یکی مرد بُ
زدودهفرهنگ فارسی عمیدپاکشده؛ جلاداده؛ شفاف: ◻︎ می آورد و نار و ترنج و بهی / زدوده یکی جام شاهنشهی (فردوسی: ۳/۳۰۵).
جذاذةلغتنامه دهخداجذاذة. [ ج َ ذَ ] (ع اِ) افزونی چیزی بر چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). یقال : جذاذَه و جذاذته علیه کذا؛اَی زیادته . (اقرب الموارد). رجوع به جذاذات شود.
جذاذلغتنامه دهخداجذاذ. [ ج َ ] (ع اِ) افزونی چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). یقال : جذاذه و جذاذته علیه کذا؛ اَی زیادته . (از اقرب الموارد). جَذاذَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پاره . (دهار).
جذاذةلغتنامه دهخداجذاذة. [ ج ُ ذَ ] (ع اِ) یکی جُذاذ، یعنی سنگریزه های زر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سنگریزه های زر. (آنندراج ).
جذاذاتلغتنامه دهخداجذاذات . [ ج ُ ] (ع اِ) سنگریزه های زر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ریزه های زر. قراضات . (اقرب الموارد).- جذاذات الفضة ؛ پاره های نقره . (از اقرب الموارد).جَذاذَة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
جذاذلغتنامه دهخداجذاذ. [ ج ُ ] (ع اِ) سنگریزه های زر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جُذاذَة یکی آن . (منتهی الارب ). || (ص ) پاره پاره . (ترجمان القرآن عادل ) : فجعلهم جذاذاً الا کبیراً لهم لعلهم الیه یرجعون . (قرآن 21</