جذامیلغتنامه دهخداجذامی . [ ج ُ ] (ص نسبی ) آنکه بیماری جذام دارد. آن کس که مبتلا به مرض جذام باشد. || منسوب بجذام که نام قبیله ای است . (از الانساب سمعانی ).
جذامیلغتنامه دهخداجذامی . [ ج ُ ] (اِخ ) محیی الدین عبداﷲبن عبدالظاهرمصری ، مکنی به ابوالفضل . شاعر و نویسنده ٔ خوش ذوقی بود که در انشاء پیرو طریقه ٔ فاضلیه و شیخ اهل ترسل بود. وی پدر قاضی فتح الدین محمد مؤلف دواوین انشاء است و سبک تازه و باحلاوتی داشته و در قاهره بسال <span class="hl" dir="l
جدامیلغتنامه دهخداجدامی . [ ج ُ ] (ع اِ) خرمائی است . (منتهی الارب ). قسمی از خرما. (ناظم الاطباء). نوعی از نخل است بیمامه ، که بمنزله ٔ نخل شهریز ببصرة و نخل تبی به بحرین می باشد. (از ذیل اقرب الموارد). نوعی است از خرما (از لسان العرب ) : بذی حُبُک مثل القُنی ّ، تز
علی جذامیلغتنامه دهخداعلی جذامی . [ ع َ ی ِ ج ُ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمدحسن جذامی مالقی نباهی ، مشهور به ابن حسن و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مالقی شود.
علی جذامیلغتنامه دهخداعلی جذامی . [ ع َ ی ِ ج ُ ] (اِخ ) ابن محمد برجی جذامی . رجوع به علی برجی شود.
علی جذامیلغتنامه دهخداعلی جذامی . [ ع َ ی ِ ج ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن عبدالظاهربن نشوان جذامی مصری سعدی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی سعدی شود.
علی جذامیلغتنامه دهخداعلی جذامی . [ ع َ ی ِ ج ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن منصوربن ابی القاسم بن مختاربن ابی بکربن علی جذامی اسکندری ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به زین الدین و مشهور به ابن منیر. رجوع به علی اسکندری شود.
جذامیرلغتنامه دهخداجذامیر. [ ج َ ] (ع اِ) ج ِ جُذمور. (منتهی الارب ). ج ِ جذمور به معنی اصل و بن هرچیز یا اول آن . و پاره ای از شاخ درخت که بر تنه مانده باشد بعد از بریدن . (آنندراج ). رجوع به جذمور شود. || همه . تمام : اخذه بجذامیر؛ گرفت همه ٔ آن را. (ناظم الاطباء).
علی جذامیلغتنامه دهخداعلی جذامی . [ ع َ ی ِ ج ُ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمدحسن جذامی مالقی نباهی ، مشهور به ابن حسن و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مالقی شود.
علی جذامیلغتنامه دهخداعلی جذامی . [ ع َ ی ِ ج ُ ] (اِخ ) ابن محمد برجی جذامی . رجوع به علی برجی شود.
علی جذامیلغتنامه دهخداعلی جذامی . [ ع َ ی ِ ج ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن عبدالظاهربن نشوان جذامی مصری سعدی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی سعدی شود.
علی جذامیلغتنامه دهخداعلی جذامی . [ ع َ ی ِ ج ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن منصوربن ابی القاسم بن مختاربن ابی بکربن علی جذامی اسکندری ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به زین الدین و مشهور به ابن منیر. رجوع به علی اسکندری شود.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حمدون بن سماک بن مسعودبن منصور جذامی ، مشهور به ابن اندلسی . رجوع به علی جذامی (ابن حمدون بن ...) شود.
جذامیرلغتنامه دهخداجذامیر. [ ج َ ] (ع اِ) ج ِ جُذمور. (منتهی الارب ). ج ِ جذمور به معنی اصل و بن هرچیز یا اول آن . و پاره ای از شاخ درخت که بر تنه مانده باشد بعد از بریدن . (آنندراج ). رجوع به جذمور شود. || همه . تمام : اخذه بجذامیر؛ گرفت همه ٔ آن را. (ناظم الاطباء).
علی جذامیلغتنامه دهخداعلی جذامی . [ ع َ ی ِ ج ُ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمدحسن جذامی مالقی نباهی ، مشهور به ابن حسن و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مالقی شود.
علی جذامیلغتنامه دهخداعلی جذامی . [ ع َ ی ِ ج ُ ] (اِخ ) ابن محمد برجی جذامی . رجوع به علی برجی شود.
علی جذامیلغتنامه دهخداعلی جذامی . [ ع َ ی ِ ج ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن عبدالظاهربن نشوان جذامی مصری سعدی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی سعدی شود.
علی جذامیلغتنامه دهخداعلی جذامی . [ ع َ ی ِ ج ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن منصوربن ابی القاسم بن مختاربن ابی بکربن علی جذامی اسکندری ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به زین الدین و مشهور به ابن منیر. رجوع به علی اسکندری شود.